خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ و ادب: برخلاف تصویرسازی رسانههای غربی- صهیونیستی از ساختار دموکراتیک رژیم اسرائیل، جامعه این رژیم با گردآوری یهودیان در قالب موجهای مهاجرتی (اسکان اشغالگرانه) بهویژه طی چهار دهه اول آن از اقصی نقاط جهان به فلسطین اشغالی، بهشکل امروزی در آمده است. جامعه اسرائیل از گروههای قومی و مذهبی متعددی شامل اشکنازی های سکولار، یهودیان صهیونیستِ مذهبی، یهودیان مذهبی سفاردیم، یهودیان مذهبیِ اشکنازی، مهاجران یهودیِ روستبار، مهاجران یهودیِ فلاشا و فلسطینیهای ساکن اراضی اشغالی ۱۹۴۸ تشکیل شده است.
در این جامعه، صهیونیستهای سکولار و مذهبی بیشترین بهرههای اجتماعی- سیاسی و در مقابل، فلسطینیهای اراضی اشغالی ۱۹۴۸ و یهودیان فلاشا، پایینترین امتیازات سیاسی- اجتماعی را دارند. ناکامی در ادغام یا همسانسازی گروههای متناقض و بعضاً متضاد از نظر فرهنگی و قومی- نژادی علیرغم گذشت هفت دهه، نشانگر شکست ایده کوره مذاب و ارتباطات میان فرهنگی در جامعه صهیونیستی است. درواقع، تعمیق گسلهای مذهبی و نژادی، چشمانداز زوال این رژیم را بیش از گذشته تشدید کرده است.
علی معروفی آرانی پژوهشگر در یادداشتی با عنوان «شکاف مذهبی واختلافات فرقهای در راهبرد سیاسی رژیم صهیونیستی» که برای انتشار در اختیار خبرگزاری مهر قرار گرفته، اینموضوع را مورد نقد و بررسی قرار داده است.
مشروح این یادداشت را در ادامه میخوانید:
نظرسنجیهای افکار عمومی نشان میدهد که اسرائیلیها شکاف مذهبی داخلی را بسیار بحرانی و نزدیک میدانند. اکثر آنها معتقدند که این شکاف شدیدتر از شکاف بین اعراب و اسرائیل یا بین اسرائیلیها و فلسطینیها است.
با توجه به این رفتارها، اتفاقات بی سابقهای در روابط بین یهودیان در دو دهه اخیر رخ داده است. اولین مورد ظهور این شکاف مذهبی بین سالهای ۱۹۷۹ و ۱۹۸۳ «زیرزمینهای یهودی» بود، جایی که برای اولین بار، یهودیان مذهبی، قانون را در سرزمینهای تحت مدیریت به دست گرفتند. برخی از آنها حتی قصد داشتند مسجد گنبد صخره را منفجر کنند تا روند صلح کمپ دیوید را متوقف کنند.
چنین حادثهای برای کشاندن اسرائیل و جهان اسلام به یک جنگ بین مذهبی طراحی شده است. دومین رویداد، افراطی ترین، ترور نخست وزیر اسحاق رابین توسط یک یهودی مذهبی بود که دوباره برای متوقف کردن روند صلح طراحی شد. این اقدام به دنبال فرمان خاخامهای صهیونیست مبنی بر اینکه سربازان مذهبی باید از تخلیه شهرک نشینان خودداری کنند، در صورتی که روند صلح اسلو به چنین اقداماتی نیاز داشته باشد، انجام شد.
سوم، وقوع تظاهرات و تهدید علیه قضات دیوان عالی کشور است، تلاشهایی که حاکی از بی اعتمادی بسیاری از یهودیان مذهبی به نهادی است که نماینده قدرت هنجاری دولت است. این سه شاخص نشان دهنده شکاف عمیق مذهبی-سکولار در اسرائیل است.
چرا درگیری بین یهودیان مذهبی و سکولار در اسرائیل در این مقطع آغاز شد؟ از دیدگاه علوم سیاسی، باید به این سوالات بیاندیشیم که چرا رابطه نسبتاً پایدار کلیسا و دولت که از زمان پیدایش دولت یهود وجود داشت، فروپاشید. چرا ترتیب تقسیم قدرت، که اساس سیاست اسرائیل بود و در گذشته کار میکرد، ناگهان به پایان رسید؟ مشکل دوم در درک بحران این است که از منظر اجتماعی، بحران ذاتی نیست و در نتیجه اجتناب ناپذیر نیست. بر اساس یک مطالعه در سال ۱۹۹۳ در مؤسسه تحقیقات اجتماعی کاربردی لوئیس گاتمن اسرائیل، اعمال مذهبی و اعتقادات یهودیان اسرائیلی به جای شکاف، در امتداد یک طیف تقسیم میشوند.
نظریه قومی-سیاست «جوامع تقسیم شده» را با دوگانگی شناسایی میکند، همانطور که در ایرلند شمالی که در آن فرد یا کاتولیک یا پروتستان است، وجود دارد. چنین تقسیماتی در گذشته مشخصه هلند بود و امروزه کانادا یا بلژیک را توصیف میکند. تقسیم بندی در امتداد یک طیف معمولاً ثبات را به همراه دارد. اسرائیلیها در نسبتهای بالا برخی از شیوهها را حفظ و اعتقادات اصلی خود را نگه میدارند.
اسرائیلیها بین ارتدوکسها و سکولاریستها تقسیم شدهاند
در حالی که تنها ۲۴ درصد خود را مذهبی تعریف میکنند، بیش از ۶۰ درصد به خدا اعتقاد دارند. فقط ۱۳ درصد این کار را نمیکنند. تقریباً ۸۰ درصد «در عید فصح (عید آزادی قوم یهود از قید برده داری فرعونهای مصر / مراسمی باشکوه از نیایشها و آوازهای مذهبی همراه با خوراکیهای ویژه) حضور پیدا میکنند» در حالی که ۵۶ درصد هرگز در کنیسه شرکت نمیکنند. اسرائیلیها بین مذهبیها (ارتدوکسهای افراطی و مدرن) از یک سو و سکولاریستها از سوی دیگر تقسیم شدهاند، و بسیاری از آنها در میانه به عنوان هیچکدام تعریف نشدهاند. این وضعیت نباید ناگزیر به درگیری و اختلافات آشتی ناپذیر منجر شود. در فقدان دوگانگی که معمولاً مشخصه جوامع عمیقاً از هم پاشیده است، سؤالی که باید بپرسیم این است که چرا شکاف سکولار-مذهبی اکنون و به این شکل شدید رخ داده است.
میتوانیم چندین توضیح را در این رابطه ارائه دهیم. اول، رویدادهای اسرائیل بخشی از یک پدیده جهانی است: بازگشت خدا. بیداری دوباره دُگم های مذهبی مربوط به ناامیدی مردم از کارآمدی دولت، ترس را در دیگران بیدار میکند و آنها را به واکنش وا میدارد. نشانه بازگشت دین به میدان عمومی است. ایده «برخورد تمدنها» ساموئل هانگتینگتون منعکس کننده این پدیده جهانی جدید درگیریهای فرهنگی است که اسرائیل در آن مشارکت دارد.
اسرائیلیها بین مذهبیها (ارتدوکسهای افراطی و مدرن) از یک سو و سکولاریستها از سوی دیگر تقسیم شدهاند، و بسیاری از آنها در میانه به عنوان هیچکدام تعریف نشدهاند
دومین توضیح ممکن برای زمان بندی، پایان دادن به درگیری اعراب و اسرائیل است. هنگامی که تهدید خارجی کاهش مییابد، میتوان انتظار داشت که جوامع به درگیریهای داخلی که کنار گذاشته شده بودند، برسند.
در صحنه داخلی اسرائیل، نظریهای که به طور گسترده در تبیین سیاست در اروپا پذیرفته شده است «جامعه گرایی» است. در اصطلاح آمریکایی به معنای تقسیم قدرت توسط نخبگان است. این ترتیب مشخصه سیاست در کشورهای تقسیم شده اروپایی است، جایی که نخبگان اردوگاههای مخالف پس از انتخابات بر سر چگونگی تقسیم قدرت به توافق می رسند و بنابراین اردوگاههای مربوطه خود را برای حمایت از نهادهای دولتی تشویق میکنند. این ترتیب، که مشخصه روابط بین اردوگاههای سکولار و مذهبی در اسرائیل بود، در سال ۱۹۷۷ از بین رفت. با شکست حزب کارگر، ائتلاف جدید دیگر اتحادی بین دو نخبه مخالف ایدئولوژیک نبود. این ائتلافی بود بین احزاب نزدیک به یکدیگر، یک حزب ملی گرا (لیکود) و یک حزب ملی مذهبی (NRP، حزب ملی مذهبی). لیکود و رهبر آن مناخیم بگین اگرچه سکولار بودند، احزاب اولترا ارتدوکس را به دولت جذب کردند. در این ائتلاف دولتی جدید، نخبگانی که قدرت را به اشتراک میگذارند، اردوگاههای مخالف ایدئولوژیک را وارد این ترتیب نمیکنند، بلکه گروههای بههمپیوسته را وارد میکنند. در واقع، پس از ۱۹۷۷ «اتحاد تاریخی» بین کارگر و NRP شکست و هرگز بازسازی نشد. در غیاب ترتیب بین نخبگان، اصطکاک به تودهها نفوذ پیدا کرد.
توضیح داخلی دوم این است که حزب ملی مذهبی از یک حزب میانه رو در امور خارجی به یک حزب جنگ طلب تبدیل شده است. صهیونیسم مذهبی که به عنوان پیوند بین دو اردوگاه عمل میکرد، با تغییر نگرش خود در سیاست خارجی و اتخاذ برخی از اصول افراط گرایی، نقش سنتی خود را که پل ارتباطی بین سنت گرایی و مدرنیته بود، کنار گذاشت. نقشه سیاسی اسرائیل در امتداد یک محور افقی چپ-راست و یک محور عمودی سکولار-مذهبی تقسیم شده است. شاس (حزب مذهبی سفاردی) و آگودات اسرائیل (آی، حزب افراطی ارتدوکس) از نظر شکاف چپ و راست در سیاست خارجی در مرکز قرار دارند. آنها در مقابل حزب کارگر، جنبش حقوق مدنی (CRM) و دو حزب عربی در محور افقی قرار دارند. از این رو، به جای شکافهای مقطعی که به ثبات کمک میکند، نقشه سیاسی منعکس کننده یک سیاست تقسیم شده است. خروج NRP از اردوگاه کار به سمت مخالف، خلائی ایجاد کرد که هیچ حزبی نتوانسته آن را پر کند. علاوه بر این، این تغییر باعث ایجاد تداعی دین با جنگطلبی در سیاست خارجی شد و در نتیجه این دو شکاف را به جای آمیختن آنها تقویت کرد.
چرا هیچکس نتوانست جای NRP را پر کند؟
چرا هیچکس نتوانست جای NRP را پر کند؟ به دلایل تاریخی، برای آگودات اسرائیل و نخبگان سفاردی (به یهودیانی گفته میشود که نسل آنها به جامعه یهودی بومی شبهجزیره ایبری در ابتدای هزاره دوم میلادی میرسد. آنها با تفتیش عقاید اسپانیایی از این منطقه تبعید شدند. خود واژهٔ سفاراد در زبان عبری امروزی معنای اسپانیا را میدهد، اگرچه در تورات نام مکانیاست مجهول) سخت است که با حزب کارگر ارتباط برقرار کنند. رهبران افراطی ارتدوکس حزب کارگر را به سکولاریزاسیون اسرائیل متهم میکنند و هیچ زمینه ایدئولوژیکی برای بخشش پیدا نکرده اند. یهودیان سفاردی، حزب کارگر را به دلیل جایگاه پایین آنها در جامعه اسرائیل و تخریب ساختار خانواده سنتی آنها در زمانی که در اسرائیل مدرن جذب شدند، مقصر میدانستند. فقط NRP، به عنوان یک حزب مدرن-ارتدوکس، چارچوب ایدئولوژیکی را داشت که میتوانست به عنوان پلی بین این دو اردوگاه عمل کند، و خروج آن از نقش سنتی خود، ساختار جامعه اسرائیل را تکان داد.
فروپاشی تقسیم قدرت و تغییر وفاداری توسط NRP نشان دهنده چرا هیچکس نتوانست جای NRP را پر کند؟ به دلایل تاریخی، برای آگودات اسرائیل و نخبگان سفاردی سخت است که با حزب کارگر ارتباط برقرار کنند. رهبران افراطی ارتدوکس حزب کارگر را به سکولاریزاسیون اسرائیل متهم میکنند و هیچ زمینه ایدئولوژیکی برای بخشش پیدا نکرده اند. یهودیان سفاردی، حزب کارگر را به دلیل جایگاه پایین آنها در جامعه اسرائیل و تخریب ساختار خانواده سنتی آنها در زمانی که در اسرائیل مدرن جذب شدند، مقصر میدانستند. فقط NRP، به عنوان یک حزب مدرن-ارتدوکس، چارچوب ایدئولوژیکی را داشت که میتوانست به عنوان پلی بین این دو اردوگاه عمل کند، و خروج آن از نقش سنتی خود، ساختار جامعه اسرائیل را تکان داد.
چرا هیچکس نتوانست جای NRP را پر کند؟ به دلایل تاریخی، برای آگودات اسرائیل و نخبگان سفاردی (به یهودیانی گفته میشود که نسل آنها به جامعه یهودی بومی شبهجزیره ایبری در ابتدای هزاره دوم میلادی میرسد. آنها با تفتیش عقاید اسپانیایی از این منطقه تبعید شدند
شکاف سکولار-مذهبی در اسرائیل را میتوان در زبان پست مدرن سیاست هویت نیز تعریف کرد. هر یک از طرفین به طرف مقابل نگاه میکند و خود را بر حسب مخالف دیگری تعریف میکند. دیندار سکولار را پوچ و سکولار دیندار را عقب مانده می بیند. سکولاریسم فاقد ارزشها و لذتگرایانه تلقی میشود، در حالی که دین بهعنوان یک تهدید تلقی میشود که هدف آن تسخیر جامعه و بازگرداندن آن به قرون وسطی است. دیگری به عنوان یک بعدی و برعکس خود دیده میشود.
در این مقطع، قبل از انتخابات، نبرد بر مسائل دیوان عالی متمرکز است. هیچ نهاد سیاسی مانند دیوان عالی کشور، چنین تضادی را در برابر افراد مذهبی نشان نمیدهد. مطمئناً، قدرت و نقش دادگاه در دو دهه گذشته بهویژه پس از انتخاب آهارون باراک، رئیس قاضی جدید [بدون ارتباط با ایهود باراک، نخستوزیر]، به شدت تغییر کرده است. باراک به عنوان رئیس دادگاه، با تغییر رویکرد سنتی دادگاهها نسبت به مسائل سیاسی، انقلاب مشروطه را رهبری کرد. او هر موضوعی را قابل قضاوت میداند، در حالی که دادگاه قبلی معمولاً از مداخله در موضوعات بحث برانگیز که جامعه اسرائیل را متفرق میکرد، خودداری میکرد. فلسفه فعلی دیوان عالی کشور این است که همه چیز میتواند به قوه قضائیه بیاید. به طور سنتی موضوعی مانند انشعاب اصلاحطلب و محافظهکار به عنوان یک موضوع سیاسی به کنست ارجاع داده میشد. برای مدتی دادگاه جدید به طور مکرر در مسائل مربوط به دولت و مذهب مداخله کرد و کنست را وادار کرد تا عمل کند و یا تفسیر لیبرال دادگاه را بپذیرد.
از زمان انتخاب باراک، بسیاری از جای خالی دیوان عالی توسط حقوقدانانی که به دیدگاه او نزدیک بودند پر شده است. از آنجایی که قضات دیوان عالی اسرائیل توسط رئیس اجرایی انتخاب نمیشوند، باراک موفق شده است دادگاهی به شکل خود ایجاد کند. بنابراین، اسرائیل امروز به جای یک دادگاه کثرت گرا، دادگاهی بسیار همگن دارد که توسط باراک اداره میشود.
اولترا معتقد است ارتدوکس تهدیدی برای یهودیت است
از نظر اولترا، ارتدوکس ها، این واقعیت که دادگاه عالی که فاقد نمایندگی متناسب است، در روند قانونگذاری مداخله میکند و همچنین ارزشهای جامعه اسرائیل را تشکیل میدهد، تهدیدی برای «یهودیت» دولت است. از قضا، دیوان عالی به شورایی از «حکیمان سکولار» تبدیل شده است، که قابل مقایسه با شورای حکیمان اولترا ارتدوکس است. برای برخی، باراک اکنون خاخام اصلی اسرائیل سکولار است. باراک برای توجیه رویکرد خود حتی از عبارات یهودی استفاده میکند که لحن مذهبی دارند. باراک با تقلید از تعبیر یهودی «تمام سرزمین پر از جلال اوست»، عبارت «کل زمین قانون است» را ابداع کرد. این واقعیت که دیوان عالی انتخاب نمیشود، بلکه توسط کمیتهای منصوب میشود که حقوقدانان در آن اکثریت دارند، تصویری نخبه گرایانه و فاقد عنصر دموکراسی نمایندگی را برای آن به ارمغان میآورد.
در ایالات متحده، رأی دهندگانی که رئیس جمهور را انتخاب میکنند، میدانند که به طور غیرمستقیم در مورد اینکه چه کسی جای خالی دادگاه عالی را پر میکند، نظر دارند. با گم شدن این عنصر در اسرائیل، بخش مذهبی فقدان هر گونه نفوذی را بر ارگانی که هنجارهای جامعه اسرائیل را تعیین میکند، احساس میکند. در مقابل، اسرائیل سکولار، دادگاه عالی را سنگر دموکراسی و روشنگری میداند.
از نظر اولترا، ارتدوکس ها، این واقعیت که دادگاه عالی که فاقد نمایندگی متناسب است، در روند قانونگذاری مداخله میکند و همچنین ارزشهای جامعه اسرائیل را تشکیل میدهد، تهدیدی برای «یهودیت» دولت است
با خطر تلاش برای نگاه کردن به آینده، که همیشه خطرناک است، با دو بینش نتیجه خواهیم گرفت. اولاً، با وجود بحران شکاف مذهبی، اسرائیل نمی تاند به یک دلیل اصلی وارد جنگ داخلی شود. سنت یهودی، بر اساس این افسانه تاریخی که «مشترک المنافع دوم» به دلیل نفرت بین یهودیان که منجر به تبعید ۲۰۰۰ ساله شد، نابود شد، از آن جلوگیری میکرد. این افسانه که مخصوصاً توسط مذهبیها پذیرفته شده است، توسط یهودیان سکولار نیز مشترک است: وقتی برادر با برادر می جنگد، منجر به پایان دولت و سومین کشور مشترک المنافع میشود.
دیدگاه دوم مربوط به انتخابات است. سیستم جدید انتخاباتی که در آن اسرائیلیها مستقیماً به نخستوزیر رأی میدهند، تنشهای بین یهودیان مذهبی و سکولار را کاهش نمیدهد. الگویی که در آن یهودیان مذهبی و سنت گرا که به طرف شاهین گرایش دارند به یک نامزد رأی میدهند و سکولارها با تعداد زیاد به دیگری رأی میدهند، به جای اینکه شکاف را التیام بخشد، شکاف را تشدید میکند. اگر چنین رفتار انتخاباتی رخ دهد، به جای شکافهای مقطعی، شکافهای متداخل را در جامعه آشکار میکند. تنها میتوان امیدوار بود که پس از انتخابات، برنده از خرد کافی برای تشکیل یک حکومت وحدت ملی برای التیام شکافها در جامعه برخوردار باشد.
مسائل مذهبی همواره در روابط بین جنبش صهیونیستی و یهودیان دیاسپورا (جوامع دور از وطن یا دیاسپورا (به انگلیسی: Diaspora ) به پراکندگی، مهاجرت یا آوارگی گروهی از مردم اطلاق میشود که دور از خانه و کاشانه اصلی خویش زندگی میکنند و در دنیا پراکنده شدهاند. این واژه ریشه در متون یهودی داشته و به ماجرای خروج یهودیان از بابل اشاره دارد.)مشکل ساز بوده است. این با مخالفت فعال یهودیان اصلاح طلب و ارتدوکس با تأسیس جنبش صهیونیستی در سال ۱۸۹۷ توسط یهودیان اساساً سکولار آغاز شد. امروز در کشمکش بین اصلاح طلبان آمریکایی و یهودیان محافظه کار، از یک سو، و دولت اسرائیل، که آنها آن را به ارتدوکس در اسرائیل خشمگین میدانند، از سوی دیگر ادامه دارد. در حالی که دورههایی از آرامش نسبی در روابط وجود داشته است، مانند بین سالهای ۱۹۶۷ و ۱۹۸۲ و مجدداً از سال ۱۹۹۲ تا ۱۹۹۶، زمانی که مسائل امنیتی اسرائیل در اولویت قرار گرفت، تنشهای اساسی همیشه وجود داشته است. آنها احتمالاً امروز در بالاترین نقطه خود در تاریخ هستند.
در حالی که جنبش مدرن صهیونیستی خواستار ایجاد یک کشور یهودی تحت حمایت قدرتهای بزرگ بود، با مخالفت فوری از هر دو سر طیف یهودی مواجه شد. یهودیان اصلاح طلب در آن زمان احساس میکردند که پراکندگی یهودیان در سرتاسر جهان خواست خداوند است و هرگونه تلاش برای بازسازی یک کشور یهودی برخلاف نقشه خداوند خواهد بود و همچنین وضعیت یهودیان را در کشورهای مربوطه خود تهدید میکند. یهودیان ارتدوکس به دو دلیل مخالف صهیونیسم بودند. نخست، اکثریت قریب به اتفاق صهیونیستهای اولیه یهودیان سکولار بودند که از نظر ارتدوکس ها سنت شکنی کرده بودند. دوم، این مفهوم در میان یهودیان ارتدوکس مطرح شده بود که تا زمانی که مسیحا نیامد، امکان برقراری مجدد یک دولت یهودی وجود نخواهد داشت. در واقع، آگودات اسرائیل به عنوان حزبی برای مقابله با صهیونیسم تشکیل شد.
در طول دهه ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ وضعیت تا حدودی تغییر کرد. جنبش اصلاحات آمریکایی که شاهد ظهور یهودی ستیزی در لهستان و آلمان بود، موضع بی طرفانه تری در قبال صهیونیسم گرفت، در حالی که آگودات اسرائیل افراطی که از نظر سیاسی با دولت لهستان همکاری میکرد، با اکراه مایل به همکاری با رهبری یهود شد. فلسطین در حالی که آنها را در امتداد بازو نگه میدارد. در همین حال، خاخام آبراهام کوک، رهبر مذهبی ارتدوکس صهیونیستی، صهیونیسم سکولار را برای هم مذهبان ارتدوکس خود مشروعیت بخشید و اظهار داشت که صهیونیستهای سکولار در تدارک دولت یهود، جرقه مسیح را در خود داشتند، حتی اگر خودشان آن را به رسمیت نشناسند.
حمایت یهودیان آمریکایی از رژیم صهیونیستی پس از هولوکاست
در حالی که بلافاصله پس از هولوکاست، حمایت از یک دولت یهودی در میان یهودیان آمریکایی افزایش یافت، در زمان اعلام این ایالت در ماه مه ۱۹۴۸، یهودیان آمریکا دوپاره باقی ماندند، به طوری که شورای آمریکایی یهودیت از یهودیت اصلاحی جدا شد. یهودیان اصلاح طلب بیشتر از اسرائیل حمایت کردند.
حمایت یهودیان آمریکا از اسرائیل در آستانه جنگ شش روزه ژوئن ۱۹۶۷، زمانی که یهودیان آمریکایی فکر میکردند یک موقعیت بالقوه هولوکاست در حال توسعه است، به شدت افزایش یافت. جوامع یهودی آمریکا پیرامون فدراسیونهای جمع آوری کمکهای مالی سازماندهی کردند و شروع به ارسال سالانه ۳۵۰ میلیون دلار به اسرائیل کردند. علیرغم مخالفتهای حاشیهای، حمایت یهودیان آمریکا تا زمان حمله اسرائیل به لبنان در سال ۱۹۸۲، زمانی که زیر سوال بردن جدی دولت اسرائیل در جامعه یهودی آغاز شد، همچنان بالا بود. به طور همزمان، اختلافات تلخی بین رهبری یهودیان ایالات متحده و اسرائیل بر سر مقصد خروج یهودیان شوروی آغاز شد، یهودیان آمریکایی برای آزادی انتخاب بحث کردند و مناخیم بگین رهبر اسرائیل خواستار رفتن آنها به اسرائیل شد. در همین حال، حمایت دولت اسرائیل از رهبران بنیادگرای مسیحی مانند جری فالول، خشم یهودیان ایالات متحده را نیز برانگیخت، زیرا دیدگاه فالول نسبت به آمریکای مسیحی به شدت با دیدگاه یهودیان آمریکایی درباره آمریکای کثرت گرا متفاوت بود.
در حالی که بلافاصله پس از هولوکاست، حمایت از یک دولت یهودی در میان یهودیان آمریکایی افزایش یافت، در زمان اعلام این ایالت در ماه مه ۱۹۴۸، یهودیان آمریکا دوپاره باقی ماندند، به طوری که شورای آمریکایی یهودیت از یهودیت اصلاحی جدا شد. یهودیان اصلاح طلب بیشتر از اسرائیل حمایت کردند
در طول دوره ۱۹۶۷-۱۹۸۲، مسائل مذهبی در خط مقدم روابط قرار نگرفت، اگرچه احزاب مذهبی که موازنه قدرت سیاسی بین کارگر و لیکود را پس از سال ۱۹۷۷ حفظ کردند، قاطعتر شدند. در سال ۱۹۸۸، زمانی که «یهودی کیست؟» مسائل مذهبی به عنوان یک عامل اصلی در روابط اسرائیل دیاسپورا ظاهر میشد. سوال، شاید بهتربود به این صورت تعریف شود: «خاخام کیست؟» منجر شد حزب شاس که تا سال ۱۹۸۸ به یک عامل کلیدی در سیاست اسرائیل تبدیل شده بود، شروع به اعمال فشار برای جلوگیری از به رسمیت شناخته شدن اصلاحات و گرویدن محافظهکاران به یهودیت در خارج از کشور در اسرائیل کرد. هیئتی از رهبری ارشد یهودیان ایالات متحده به اسرائیل پرواز کرد تا با اسحاق شامیر، نخست وزیر، در این مورد گفتگو کند، و او بعداً به جای دولتی وابسته به احزاب مذهبی، دولت وحدت ملی دیگری را تشکیل داد، بنابراین از رویارویی با یهودیان آمریکایی جلوگیری کرد. با این حال، زمانی که دولت وحدت ملی در ماه مه ۱۹۹۰ فروپاشید، بحران در مورد تهاجم عراق به کویت قبل از اینکه مسائل مذهبی ظاهر شود، فوران کرد. حملات موشکی عراق در طول جنگ خلیج فارس به دوره دیگری از تجمع یهودیان آمریکایی در اطراف اسرائیل منجر شد. مسائل امنیتی بر روابط پس از جنگ مسلط بود که مهمترین آنها اختلاف بر سر تضمینهای وام ایالات متحده در رابطه با برنامه شهرک سازی شامیر / شارون در کرانه باختری، همراه با همکاری اسرائیل با روند صلح مادرید بود.
یک دوره آشتی بزرگ بین یهودیان آمریکا و اسرائیل در سالهای رابین وجود داشت. در وهله اول، دولت رابین تمرکز بسیار سکولارتری نسبت به شامیر داشت و یهودیان آمریکایی را که مدتها از جدایی دولت-کلیسا لذت میبردند، بسیار راحت تر میکرد. دوم، روند صلح رابین، ابتدا با فلسطینیها (۱۹۹۳) و سپس با اردن (۱۹۹۴)، بسیار محبوب بود (۷۵-۸۰ درصد) در میان یهودیان آمریکایی، که اکثراً اصلاح طلب و محافظه کار (۸۵-۹۰ درصد) هستند. در میان ۱۰ تا ۱۵ درصد یهودیان آمریکا که ارتدوکس هستند، تنها ۵۰ درصد از آنها حمایت میکردند، در حالی که در اسرائیل، ارتدوکس ها، به ویژه صهیونیستهای مذهبی، به شدت با رابین مخالفت کردند و برخی از خاخامها به سربازان اسرائیلی میگفتند که از دستورات اطاعت نکنند.
اما با روی کار آمدن نتانیاهو، اوضاع به طور قابل توجهی تغییر کرد. برای اولین بار مسائل جداگانه امنیت و مذهب در هم آمیخته شدند، زیرا نتانیاهو نه تنها روند صلح را به شدت کند کرد، بلکه او وابستهترین و راستگراترین دولت از نظر مذهبی در تاریخ اسرائیل را تشکیل داد. موضوع “یهودی کیست؟ ” بار دیگر به میدان آمد، اما این بار یهودیان اصلاح طلب و محافظه کار از دادگاه عالی اسرائیل برای رفتار برابر طبق قانون، از جمله خدمت در دادگاههای مذهبی محلی، درخواست کردند. دادگاه عالی از ادعای آنها حمایت کرد و در عین حال از مردان افراطی ارتدوکس خواست در ارتش اسرائیل خدمت کنند. این به نوبه خود باعث شد که خاخامهای افراطی ارتدوکس دادگاه را محکوم کنند و اعلام کنند که قوانین دینی فراتر از قوانین سکولار است و از کنست خواستند قانونی تصویب کند که از اختیارات خاخامهای ارشد بر شوراهای مذهبی حمایت کند. این امر باعث شد که یهودیان محافظه کار و اصلاح طلب تهدید کنند که از حمایت مالی یا حمایت از آن دسته از اعضای کنست که به این لایحه رأی داده اند یا به آنها اجازه حضور در کنیسه هایشان را نمیدهند.
اوضاع به حدی بدتر شد که خاخام جوئل مایرز، معاون اجرایی مجمع خاخامهای جنبش محافظهکار، مجبور شد ادعا کند: «یک فاصلهگذاری عاطفی بین یهودیان ایالات متحده و اسرائیل در جریان است که غلبه بر آن بسیار دشوار است. این میتواند پیامدهای عملی داشته باشد. از نظر احساس عضوی از یک خانواده… حتی از نظر سیاسی. جامعه یهودیان آمریکا یک لابی گر قوی از جانب اسرائیل بوده است. («Girding for Battle: Jewish World, Pluralism under Fire»، Jerusalem Report، ۱ مارس ۱۹۹۹، ص ۳۲). خاخام مایرز مردی محتاط است و به هذل گویی نمیپردازد. فدراسیونهای خیریه آمریکایی دیگر نمیتوانند برای اسرائیل پول جمع کنند و بودجه خود را کنار میگذارند، اما از آنجایی که دولت ایالات متحده سالانه ۳ میلیارد دلار به اسرائیل میدهد، این ۳۵۰ میلیون دلار چندان مهم نیست.
به این نکته باید توجه داشته باشم که ما شاید در نقطهای از جدی ترین رویارویی بین یهودیان آمریکا و اسرائیل از زمان تأسیس این کشور در سال ۱۹۴۸ هستیم. اگر بهبود شدیدی در کیفیت رهبری در اسرائیل رخ ندهد، شکاف فزاینده بین اسرائیل وجود دارد. و جامعه یهودیان آمریکا ممکن است به ابعاد خطرناکی برسد.
شکاف مذهبی و سکولار در میان یهودیان مانند شکاف میان اعراب است
در اسرائیل، شکاف مذهبی و سکولار در میان یهودیان به طور فزاینده ای با شکاف مشابهی در میان اعراب مطابقت دارد، همانطور که اخیراً با مشکلات فرقهای بی سابقه در ناصره، بزرگترین شهر عرب نشین اسرائیل، نمونه آن است. با برقراری صلح بین اسرائیل و فلسطینیها، این شکاف به صحنه مرکزی سیاسی خواهد رفت.
اگرچه تنشهای اخیر میان اعراب در اسرائیل شکل فرقهای در امتداد خطوط مسیحی-مسلمان به خود گرفته است، موضوع اصلی بسیج رأیدهندگان برای احزاب جدید است، به دور از حزب غیر فرقهای هادش (جبهه دموکراتیک برای صلح و دموکراسی)، که عمدتاً از کمونیستهای سابق تشکیل شده است. سالها، حزب کمونیست اسرائیل در میان اعراب، به ویژه در ناصره، به عنوان تنها حزب غیرصهیونیستی مسلط بود. این حزب از حقوق اعراب و فلسطین حمایت میکرد و از سوی مسلمانان، مسیحیان و برخی دروزی ها (فرقهای مذهبی در سوریه، لبنان وفلسطین) حمایت میشد. پرسشهای گستردهتر در مورد حقوق اعراب در اسرائیل و فلسطینیها اختلافات فرقهای را نادیده گرفت. به طرز عجیبی، سلف کمونیست هادش نماینده یک گرایش ملی گرای سکولار عرب در اسرائیل بود. قدرت آن با خدمات مهمی به جامعه تقویت شد، که مهمترین آنها برنامه فرستادن اعضای جوان به اتحاد جماهیر شوروی و اروپای شرقی برای آموزش حرفهای، به ویژه در پزشکی است. بیشتر آنها به عنوان اعضای برجسته جامعه و فعالان حزب بازگشتند. این حزب از نبود رقابت غیرصهیونیستی نیز سود میبرد.
در اسرائیل، شکاف مذهبی و سکولار در میان یهودیان به طور فزاینده ای با شکاف مشابهی در میان اعراب مطابقت دارد، همانطور که اخیراً با مشکلات فرقهای بی سابقه در ناصره، بزرگترین شهر عرب نشین اسرائیل، نمونه آن است. با برقراری صلح بین اسرائیل و فلسطینیها، این شکاف به صحنه مرکزی سیاسی خواهد رفت
فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، قراردادهای اسلو بین اسرائیل و فلسطینیها، و ظهور احزاب جدید عربی برای رقابت با کمونیستها، حمایت از حزب هداش را کاهش داد. تا آخرین انتخابات اسرائیل، همه احزاب عربی که در انتخابات کنست در اسرائیل شرکت میکردند بر هویت عربی تأکید میکردند و به دنبال نفوذ به اختلافات فرقهای نبودند. بسیاری از این پس از توافق اسلو تغییر کرد. شاید مهمترین تغییر، بسیج سیاسی گروههای اسلامی بود. اگرچه گروههای اسلامی قبلاً در سطح محلی بسیج شده بودند و رقبا از جمله کمونیستها را از دفاتر محلی بیرون کرده بودند، اما برای ورود به سیاست ملی احساس راحتی نمیکردند، زیرا این امر مستلزم پذیرش اسرائیل از سوی آنها بود. توافقات اسلو منجر به تمایل جدیدی برای ورود به سیاست ملی شد. این تمایل با این واقعیت تقویت شد که احزاب عربی در دوران حکومت رابین-پرس از نفوذ بیسابقهای برخوردار بودند. آنها توانستند بسیاری از خدمات دولتی را به جامعه ارائه دهند، زیرا برای ائتلاف حاکم حیاتی بودند، اگرچه آنها رسماً بخشی از دولت نبودند. اسلام گرایان میخواستند وارد شوند.
وعده رأی دهندگان جدید، که بسیاری از آنها پیش از این هرگز در انتخابات ملی رأی نداده بودند، حزب کوچک دموکراتیک عرب را به ائتلاف با جناحی در درون جنبش اسلامگرا سوق داد. این اتحاد در انتخابات اسرائیل که بنیامین نتانیاهو را در سال ۱۹۹۶ به قدرت رساند، کار کرد و در نتیجه چهار نفر از اعضای حزب دموکراتیک عرب در کنست، از جمله دو عضو جنبش اسلامی، دو برابر شدند. نهضت اسلامی به طور فزاینده ای به کانون اصلی حزب تبدیل شد. فرقه گرایی در سیاست عرب در اسرائیل به این ترتیب متولد شد.
مبارزات انتخاباتی سال ۱۹۹۹ شاهد رقابت شدید برای آرای عرب در میان سه حزب عربی بود. سال قبل از آن رقابت شدید مشابهی در انتخابات شوراهای شهر وجود داشت که پیامدهای گستردهای برای ناصره داشت که به طور سنتی تحت سلطه کمونیستها و جانشینان آنها بود. اگرچه اکثر اوقات شهردار ناصره یک کمونیست «مسلمان» بوده است، اخیراً شهردار منتخب یک کمونیست «مسیحی» بوده است. تا همین اواخر، با وجود مسلمان بودن اکثریت شهروندان ناصره، این تمایز اهمیت خاصی نداشت. اما شهردار رامز جراییسی با یک مشکل سیاسی جدی مواجه بود که حزبش به آن عادت نکرده بود: شورای شهر تحت کنترل جنبش اسلامی بود. این نمایش قدرتمند دستاوردهای جنبش اسلامی به قیمت هداش، به دلیل اختلافات درون اردوگاه سکولاریستی، جایی که هادش با رقابت روبرو بود، مقصر شناخته شد. اما نتیجه خالص به بن بست رسید و هداش از پذیرش واقعیتهای جدید قدرت در ناصره امتناع کرد و حزب اسلامی به دلیل از دست دادن شهرداری ناامید شد. این یک درگیری بود که به دنبال جرقهای بود.
مبارزه سیاسی قدرت به زودی به یک مبارزه فرقهای تبدیل شد. یک شهردار «مسیحی» به منظور بهبود دسترسی گردشگران به کلیسای بشارت برای بزرگداشت «ناصره ۲۰۰۰» از دوران کودکی عیسی مسیح، از کمک دولت نتانیاهو برای به دست آوردن کنترل زمینهایی که توسط دولت اسرائیل گرفته شده بود استفاده کرد. امانت اسلامی (وقف) زمانی که دولت یهود تأسیس شد. برای انفجار بیشتر موضوع، این طرح نیم جریب شامل زیارتگاهی برای یک جنگجوی مسلمان کمتر شناخته شده، برادرزاده صلاح الدین و یکی از فرماندهان او بود که در سال ۱۱۸۷ صلیبیان را شکست داد. این موقعیت عالی برای جنبش اسلامی بود تا مسلمان را جذب کند. رأی به دور از حزب هداش و به تصویر کشیدن حرکتهای آقای جراییسی در قلب فرقهای.
نتیجه خالص، بسیج حوزه نهضت اسلامی بود. فعالان در این محل چادری ساختند و ماهها آن را اشغال کردند و پرچمهای سبز را به اهتزاز درآوردند و خواستار برپایی یک مسجد در محل شدند. رهبران آن با ساختن مسجد بر روی یک سازه پارکینگ برای تطبیق پروژه ناصره ۲۰۰۰ راه حلهایی را برای بحران پیشنهاد کردند. اما تنشها در آستانه انتخابات ماه مه ادامه یافت و به درگیریهای خشونت آمیز بین مسیحیان و مسلمانان در عید پاک منجر شد که ۲۰ نفر مجروح شدند. اما نتیجه سیاسی نتیجه انتخابات بود: ائتلاف جنبش اسلامی و حزب دموکراتیک عرب قدرت خود را در کنست به پنج کرسی افزایش داد. نماینده هاداش به سه نفر کاهش یافت.
واضح است که پیدایش اپیزود در ناصره در بهرهبرداری از پایان هزاره دوم برای گردشگری نهفته است – همانطور که در مورد ترویج پروژه «بیتلحم ۲۰۰۰» توسط حکومت خودگردان فلسطین رخ داد. اما نمادگرایی آنقدر جذاب بود که نمیتوان آن را نادیده گرفت. در حالی که جنبش اسلامی به دنبال این بود که حرکات شهردار را برای منافع سیاسی خود مورد بحث قرار دهد، تلاش خود شهردار برای به حداقل رساندن قدرت جنبش ممکن است فرصتهای حل سیاسی بحران را نادیده بگیرد. نتیجه نهایی یکی است: تنشهای بی سابقه مسیحی / مسلمان در ناصره. سیاست در شهر، و احتمالاً در میان اعراب اسرائیل به طور گستردهتر، دستخوش یک تغییر اساسی شده است.
منابع:
سایتjstor journals
https://mepc.org/journal/religious-secular-divide-israeli-politics