خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و ادب: علی نور آبادی روزنامهنگار و پژوهشگر مجموعهمقالهای با عنوان «حاجاحمد چگونه جاویدالاثر شد؟» نوشته که در آستانه سالروز ربایش و شهادت احمد متوسلیان برای انتشار در اختیار مهر قرار گرفت.
بخش اول این یادداشت سه شنبه ۱۳ تیرماه با عنوان «حاجاحمد گفت تکلیف ما واضح است برای عملیات آماده شوید!» منتشر شد که در آن به حضور شهید احمد متوسلیان در عملیات الی بیت المقدس، توطئه پیچیده اسرائیلیها و جلسه مشورتی سران قوا تشکیل بحثهای اولیه درباره حمله به اسرائیل و نحوه کمک به فلسطینیها و لبنانیها و استرجاع امام خمینی (ره) پرداخته شد.
بخش دوم این یادداشت نیز جمعه ۱۶ تیرماه با عنوان «تنها حاج احمد نبود که آرزوی جنگ با اسرائیل را داشت» منتشر شد که در آن سرفصلهایی از جمله «چه نیروهایی به سوریه رفتند؟»، «قوای محمد رسول الله»، و «سوری ها اهل جنگ نبودند» به تصمیم شورای عالی دفاع، برای ارسال کمکهای ایران در روزهای ۲۱ و ۲۲ خرداد به سوریه و تب مبارزه با اسرائیل میپردازد. همچنین ماجرای ملاقات خصوصی شهید متوسلیان با رئیس شورای عالی دفاع و مأموریت ویژه سپاه پاسداران و اعزام وی برای جنگ با صهیونیستها در ادامه این یادداشت بررسی شده است.
اما در بخش سوم سرفصلهایی از جمله دیدار امام با روحانیان، ائمه جماعت و وعاظ برای بررسی حمله اسرائیل به لبنان، مخالفت امام خمینی (ره) با اعزام نیرو به لبنان و اعتقاد به عدم جنگ جدی توسط اعراب، حال نیروهای زمین گیر شده در پادگان زبدانی سوریه پس از شنیدن سخنان امام (ره)، عملکرد و اعزام نیروها به سوریه همراه با حاج احمد علی رغم دستور صریح امام برای نفرستادن نیرو، سفر بی بازگشت شهید احمد متوسلیان پرداخته ایم.
در پایان نیز مروری بر عدم بازگشت علیرضا موحددانش و کاظم نجفی رستگار و منصور کوچک محسنی بعد از اسارت و نیامدن حاج احمد اشاره شده است.
مشروح قسمت سوم این مجموعه را در ادامه میخوانید:
۷- مسئولان ما بازی خوردند و انتحار کردند
چنانکه گفته شد اعزام نیرو به سوریه بدون اطلاع و اجازه امام بود. بعد از اطلاع از این اقدام، اولین واکنش علنی امام، ۳۱ خرداد بود. امام در دیدار با روحانیان، ائمه جماعات و وعاظ تاکید کرد حمله اسرائیل به لبنان یک توطئه بود و مسئولان ما هم در این قضیه بازی خوردند. ما اگر بخواهیم قدس را آزاد کنیم باید اول عراق را آزاد کنیم. امام در این صحبت تاکید کرد غفلت از جنگ با عراق، «انتحار» است. امام به همان راهبرد مهم و معروف «راه قدس از کربلا می گذرد» معروف شد که راهبرد اصلی ایران در ادامه جنگ و بعد از فتح خرمشهر شد:
چنانکه گفته شد اعزام نیرو به سوریه بدون اطلاع و اجازه امام بود. بعد از اطلاع از این اقدام، اولین واکنش علنی امام، ۳۱ خرداد بود. امام در دیدار با روحانیان، ائمه جماعات و وعاظ تاکید کرد حمله اسرائیل به لبنان یک توطئه بود و مسئولان ما هم در این قضیه بازی خوردند
«… بعد از آنکه این قدرتهای بزرگ و خصوصاً آمریکا در همه توطئهها فلج شد و شکست خورد و می بیند که این جنگی هم که او برای ما به پا کرده است، این هم دارد به آخر میرسد، ان شا الله؛ یک توطئه دیگری عمیقتر اجرا کرده است که در این توطئه ما هم یک قدری بازی خوردیم؛ او این است که یک نقطهای که پیش ما خیلی بزرگ است و ما به او حساسیت زیاد داریم، آن غائله را پیش آورد تا اینکه ملت ما را از آن مطلبی که در کشور خودش میگذرد و از آن جنگی که در کشور خودش میگذرد، غافل کند. قضیه هجوم اسرائیل به لبنان، آمریکا میدانست که ما و ملت ما نسبت به لبنان حساسیت داریم و نبست به اسرائیل هم از آن طرف حساسیت داریم. این دام را آمریکا درست کرد. یعنی آن نوکر خود را فرستاد به این که حمله کند به لبنان و آن همه خسارات وارد کند… نقشه این است که بگین را وادار کند به این که تو حمله کن به لبنان که تو حمله کردی ایران حساسیت نسبت به او دارد و همه قوایش را متمرکز میکند در این که تو را از بین ببرد و اگر ایران از جنگ عراق غافل نماند. عراق کار خودش را انجام میدهد و ایران در این جا هم نمیتواند کاری بکند. نقشه این است…ما راه مان این است که باید از راه شکست عراق دنبال لبنان برویم نه مستقلاً… عراق را نگذاریم سرجای خودش بایستد و جمع کند قدرت خودش را و دیگران هم به او کمک کنند و مرزهای خودش را قوی کند و بعد هم یک حمله ناگهانی به ما بکند. باز برگردد به آن چیزهایی که از اول بود. غفلت از این انتحار است، … ما میخواهیم که قدس را نجات بدهیم، لکن بدون نجات کشور عراق از این حزب منحوس نمیتوانیم.» (صحیفه امام، جلد ۱۶، ص ۳۵۱)
امام حتی دو ماه بعد بار دیگر در سخنرانی ۹ شهریور خود بر این مسئله تاکید کرد و گفت:
«ما را مبتلا کردند به جنگ عراق، توطئه تدارک دیدند که ما برویم سراغ اسرائیل تا عراق تقویت بشود، آن وقت عراق و اسرائیل بیایند، سراغ ما. ما این توطئه را فهمیدیم و آقایان که متصدیان امورند توجه کردند و گفتند راه ما این است که از این راه برویم. اگر از آن راه ما رفته بودیم. امروز عراق وضعش با ما غیر از این بود و اسرائیل به دنبال او، با ما طور دیگری بود.» (صحیفه امام، جلد ۱۶، ص ۴۶۱) هاشمی، ولایتی، محسن رضایی، نمایندگان مجلس، سفرا و کارداران جمهوری اسلامی در خارج از جمله حاضران این دیدار بودند.
بعد از صحبت و مخالفت امام با اعزام نیرو به لبنان و تعیین راهبرد «راه قدس از کربلا می گذرد» ظاهراً برخی از نمایندگان هم به شک و تردید افتادند. چون هاشمی در خاطرات سه شنبه اول تیر مینویسد: «عصر در جلسه گروهی از نمایندگان شرکت کردم و راجع به جبههها و علل کمک به لبنان مذاکره شد.» (پس از بحران، هاشمی، ص ۱۱۱) این در حالی است که ۱۷ خرداد و همزمان با حمله اسرائیل به لبنان، ۱۵۰ نماینده بیانیه داده و از اعزام نیرو به لبنان حمایت قاطع کرده بودند.
عصر همین روز (۱ تیر) شورای عالی دفاع به ریاست رئیس جمهور تشکیل شد. در این جلسه آقای هاشمی رئیس مجلس، میرحسین موسوی نخست وزیر، تیمسار ظهیرنژاد رئیس ستاد ارتش، محسن رئیس فرمانده سپاه، سرهنگ سلیمی وزیر دفاع، ناخدا افضلی فرمانده نیروی دریایی، ولایتی وزیر امور خارجه، محمد غرضی وزیر نفت و کمال خرازی سرپرست ستاد تبلیغات جنگ حضور داشتند. در این جلسه درباره جبهه و عقب نشینی عراق از خاک ایران بحث شد. همچنین تصمیم گرفته شد که «فعلا کسی را به لبنان نفرستیم.» (پس از بحران، هاشمی، ص ۱۱۲) در جلسه قبلی شورای دفاع (۱۷ خرداد) که اعزام نیرو به سوریه تصویب شده بود، محسن رضایی حضور نداشت و به جای او علی شمخانی قائم مقامش حضور داشت. اما در این جلسه خود رضایی حضور داشت و به خاطر اعزام نیرو به سوریه، رسماً عذرخواهی کرد و گفت: «ما نمیدانستیم که حضرت امام راضی نیستند.» (جنگ به روایت فرمانده، ص ۱۴۵) بقیه مسئولان هم بعد از گذشت بیش از یک هفته و روشن شدن ماهیت توطئه هماهنگ شده اسرائیلی و مخالفت امام، مسئولان به اشتباه بزرگ خود پی بردند، اندک اندک لحن و مواضع خود را تغییر دادند. رئیس جمهور در پایان جلسه ۱ تیر شورای عالی دفاع گفت: «تحلیل ما این است که آمدند آن جنگ را راه انداختند که شاید ما عمده قوای مان را به آنجا ببریم و البته ما هرگز چنین کاری را نمیکنیم و هرگز عمده قوای مان را به لبنان نمی بریم و تا وقتی که این جنگ در اینجا با عراق تمام نکنیم عمده نیروهای مان را به آنجا منتقل نخواهیم کرد. البته اگر این جنگ فیصله یافت قسمت عمده نیروهای مان را آنجا خواهیم برد و مسئله آنجا را هم فیصله خواهیم داد. لکن آن مقدار از نیروهای مان که مقرر شده است که در لبنان باشند آنها در جنگ شرکت میکنند و مسلماً ضربات کاری هم وارد خواهد آورد.» (شورای عالی دفاع به روایت مطبوعات، منصور کمالی، ص ۱۸۴ – ۱۸۵) دوم تیر هم سیداحمد به هاشمی زنگ زد و گفت: «امام در مورد مسائل لبنان به همان نظر تاکید دارند و مصر هستند.» (پس از بحران، صر ۱۱۲)
امام (ره) معتقد بود عربها جنگ جدی نخواهند کرد
چهارم تیر سیداحمد به منزل آقای هاشمی رفت و با اشاره به این که فلسطینیها در حال شکست هستند، اسرائیل در حال پیروزی کامل است و کمکهای ما مؤثر نیست؛ تاکید کرد: «امام مخالف اعزام نیرو به لبنان هستند» هاشمی با رئیس جمهور تلفنی صحبت میکند و این مسئله را میگوید. قرار میشود که برای اتخاذ موضع گیری روشن به دیدار امام بروند. شبنه ۵ تیر آقای خامنه ای و آقای هاشمی به دیدار امام رفتند. هاشمی نوشته است: «رئیس جمهور به منزل ما آمدند و با هم به زیارت امام رفتیم. راجع به کمک به سوریه در مقابل اسرائیل مذاکره کردیم. امام به حضور ما در آن جبهه با شرایط موجود مخالفت دارند و معتقدند که عربها جنگ جدی نخواهند کرد و درگیری بیشتر ما باعث میشود که در جبهه جنگ با عراق دچار وقفه شویم و در آنجا هم به جایی نرسیم. بالاخره قرار شد اگر به طور جدی از طرف سوریه جنگ شد، شرکت کنیم.»
در همین روز (۵ تیر) محسن رضایی و صیاد شیرازی هم به ملاقات امام رفتند. اگر چه در خاطرات هاشمی مخالفت امام با اعزام نیرو به لبنان خیلی نرم و ملایم نوشته شده است اما امام در دیدار با نظامیها دستور قاطعتری داد و شدیدتر برخورد کرد. صیاد در خاطراتش گفته است: «رفتیم سراغ حضرت امام گزارش بدهیم که در آنجا چه کردیم و باید چه بکنیم. حضرت امام به گزارش گوش دادند و بعد یکباره فرمودند: «این نیروهایی که بردید آنجا اگر خون از دماغ شأن بیاید، من مسئولیتش را قبول نمیکنم، بگویید سریع برگردند.»
گفتم: «مگر ما آرزو نداشتیم روزی با اسرائیل بجنگیم؟ حالا به این آرزو رسیدم.» امام با این که نظامی نبود به ما فرماندهان نظامی گفت: «آنها شما را گول زدند، جبههای از تهران تا لبنان جلو شما باز کردند.»
من تا آن روز دستوری به این قاطعیت و صریح، مستقیماً از امام نشنیده بودم که فرمانده کل قوا به ما مستقیم دستور بدهند که چه بکنیم. فرمودند بگویید سریع برگردند. ما اصلاً تعجب کردیم که چطور شد؟ به سرعت رفتیم. و دیگر با هیچ کس مراجعه نکردیم و گفتیم باید این دستور را اجرا کنیم. بلافاصله با سوریه تماس گرفتیم و گفتیم: گردان سریع آماده حرکت شود و برگردد. گردان سریع برگشت که شاید ۴۸ ساعت نشد.» (ناگفتههای جنگ، احمد دهقان، ص ۳۱۷ – ۳۱۸/ شاهد یاران، شماره ۸۱، ش ۸۹)
صیاد سپس به تبعات خطرناک اعزام نیروها به لبنان اشاره کرده است. البته این تبعات خطرناک را موقع اعزام نیرو در نظر نگرفته و فکر نکرده بودند بلکه بعد از دستور امام تازه متوجه شدند. او گفته است: «… اسرائیل آن حرکت را انجام داده بود تا روی احساساتی که ما نسبت به مبارزین لبنان داشتیم، احساسات ما برانگیخته شود. امام این را متوجه شدند و بلافاصله جلوش را گرفتند. یعنی جلوی اقدامات ما را گرفتند و گر نه همانطور آن گردان میرفت و تلفات میداد و ما یک گردان دیگر میفرستادیم. همین طور پشت سر هم. آن وقت با این گرانی جابجایی نیرو که باید با هواپیما پشتیبانی میشدند و ترددد داشته باشند معلوم است که کار خیلی سنگین میشد. به هر صورت این درس از روش و مشی اخلاقی حضرت امام بود که اینقدر بیدار بودند.» (ناگفتههای جنگ، ص ۳۱۷ – ۳۱۸)
حال نیروهای زمین گیر شده در پادگان زبدانی سوریه بعد از سخنان امام چگونه بود؟
با پخش سخنان امام، حال نیروهای زمین گیر شده در پادگان زبدانی سوریه چگونه بود؟ آنها چه باید میکردند؟ و تکلیف چه بود؟ حاج احمد ظهر پنج شنبه ۳ تیر با یک پرواز فوق العاده از دمشق به تهران آمد تا تکلیف خود و نیروهایش را مشخص کند. حاج احمد ۴۸ ساعت در تهران بود. این که در این دو روز با چه کسانی ملاقات کرد و چه گفتگوهایی داشته است، چیزی منتشر نشده است؛ اما بعید نیست که در این مدت با رئیس شورای عالی دفاع یا دیگر مسئولان سیاسی و نظامی دیدار و گفتگو کرده باشد. شاید در آینده اسنادی یا چیزی در این باره منتشر شود. اما خوشبختانه دو مطلب در این باره داریم که حس و حال و نظر او را به خوبی بیان میکند. یکی مصاحبه مفصل او با نشریه «پیام انقلاب» ارگان رسمی سپاه است و دیگری خاطرهای است از زبان یکی از نزدیکترین دوستانش که از شب قبل از بازگشت حاج احمد به سوریه نقل کرده است. حاج احمد در مصاحبه اش با نشریه «پیام انقلاب» به تحلیل وضع منطقه و توطئههای آمریکا، صحنه جنگ، بیان اوضاع لبنان، نیروهای دو طرف و ارتش اسرائیل پرداخته است:
با پخش سخنان امام، حال نیروهای زمین گیر شده در پادگان زبدانی سوریه چگونه بود؟ آنها چه باید میکردند؟ و تکلیف چه بود؟ حاج احمد ظهر پنج شنبه ۳ تیر با یک پرواز فوق العاده از دمشق به تهران آمد تا تکلیف خود و نیروهایش را مشخص کند. حاج احمد ۴۸ ساعت در تهران بود. این که در این دو روز با چه کسانی ملاقات کرد و چه گفتگوهایی داشته است، چیزی منتشر نشده است؛ اما بعید نیست که در این مدت با رئیس شورای عالی دفاع یا دیگر مسئولان سیاسی و نظامی دیدار و گفتگو کرده باشد
«یک آتش بس نمایشی در جبههها اعلام شده که متأسفانه باید عرض کنم آتش بس در آن مناطق بیشتر به صورت یکجانبه رعایت میشود. یعنی فقط از طرف برادران سوری ما؛ اما اسرائیل بر خلاف کلیه مقررات به طور مداوم آتش بس را نقض می کند… به طور کلی میتوانیم بگوییم آتش بس یک چیز عبث و بی معنایی است که در جبهه فقط اسمی از آن وجود دارد. شهرهایی که در این حملات اسرائیلیها سقوط کرده اند، عبارتند از شهرهای مهمی همچون صور و صیدا؛ همین طور در جبههی جنوب لبنان، یکی از نقاط فوق العاده سوق الجیشی، موسوم به قلعه شقیف است که به دست نیروهای اسرائیل سقوط کرده.
اسرائیل ۱۰ لشکر زرهی دارد و لشکر پیاده به طور کلی ندارد. بیشترین اتکای اسرائیل به نیروی هوایی میباشد و همین طور از نظر زمینی به تانکهایش و طبیعی است که ما روش مقابله با تانکها را مخصوصاً در مناطق کوهستانی خیلی خوب آموخته ایم. بر این اساس اصولاً اسرائیل از یک طرف تا به حال نیرویی که در برابرش مقاومت کند، ندیده است. یعنی هیچ نیرویی در مقابل آنها مقاومت نکرده و نیروی هوایی اسرائیل با یک رشته بمباران، نیروهای طرف مقابل را متفرق می کرده است. از طرف دیگر عمده توفیق اسرائیلیها در مانورهای سریع هجومی شأن، متکی بر این اصل بوده که در دل مردم و اهالی مناطق مورد حمله، یک رعب و وحشت شدیدی به وجود بیاورند. به تعبیر صریحتر باید بگویم بیشترین کاری که اسرائیل در طی مدت موجودیت خودش کرده، ایجاد رعب و وحشت و هراسی است که بر دل اعراب انداخته است. بر همین اساس ما در حقیقت در دو جبهه باید بجنگیم اول با این وحشتی که اسرائیل در دل مردم ایجاد کرده، مقابله کنیم. و در جبهه دوم جنگ با خود اسرائیلی هاست. به اعتقاد من، جنگ با اسرائیلی بی نهایت راحت تر و سهل تر از جنگ با عراق است؛ چرا که عراقیها بر روش و تکنیک جنگیدن وارد هستند. در حالی که اسرائیلی هاه خصوصاً از نظر جنگ زمینی، کاملاً ناوارد و ضعیف هستند.
شوروی نه تنها کوچکترین کمکی به این نیروها نکرده، بلکه سکوت اختیار کرده و به نظر میرسد قبلاً هماهنگی بین آمریکا و شوروی بوده. به طور کلی شوروی عاملی بوده که سوریه و در حد امکان فلسطینیها را از جنگ بازمی داشتند منتهی نه به صورت رسمی. آنها به نیروهای سوری اجازه استفاده از موشکهای سام ۶ را ندادند… مطبوعات ما در ایران باید تحلیل بدهند که چرا اسرائیل بلافاصله بعد از فتتح خرمشهر به جنوب لبنان حمله کرد. باید این مسائل را در «چرا» ها قرار بدهند…» (متوسلیان هستم، ص ۳۵۵ – ۳۶۷)
اما خاطره عباس برقی از شب آخر در خانه حاج احمد و گریههای تلخ او پیش بینی اش از این که اگر به لبنان برود دیگر برنمی گردد: «… حاجی خیلی ناراحت بود. توی آن اتاق کوچکش قدم میزد. اولین بار بود که من در یک حالت عادی گریه این مرد را میدیدم. بی تاب بود. اشک میریخت، گریه میکرد و میگفت: «چرا تیپ به این حالت درآمده است؟ یک نیمه آن در سوریه و لبنان، یک نیمه در جنوب و یک تعدادی در تهران پراکنده اند. تیپ قدرتمندی که در حمله بیت المقدس داشتیم، حالا از پاشیده و مشکل سازماندهی و فرماندهی داریم. جمع کردن این وضع خیلی مشکل است» … حاجی با چشمهایی خیس از اشک گفت: «من که به لبنان بروم دیگر برنمی گردم اینها باید به فکر خودشان باشند. من می دانم که بروم لبنان دیگر برنمی گردم.» ما حرفش را جدی نگرفتیم. با خودمان گفتیم مگر ممکن است کسی که میداند اگر به لبنان برود، دیگر برگشتی نیست باز هم به عازم چنین سفری شود؟ …»
۸- احساساتی عمل کردیم
تعدادی از کادرهای تیپ ۲۷ هنوز در پادگان امام حسین منتظرند تا به سوریه بروند. با وجود دستور صریح امام برای نفرستادن نیروی جدید و با آنکه در جلسه ۱ تیر شورای عالی دفاع تصمیم گرفته شد که دیگر کسی به سوریه اعزام نشود، اما باز هم تعدادی از نیروها با به همراه حاج احمد صبح ۶ تیر به سوریه رفتند. به محض رسیدن به دمشق به او خبر دادند که سه نفر از بچهها به دست فالانژیست ها دستگیر شدند. فالانژیست ها جلوتر آمده و جاده اصلی دمشق به بیروت را هم بسته بودند. بچهها از این پیشروی بی خبر بودند و در جاده گیر افتاده بودند. حاج احمد، با نمایندگان احزاب لبنانی جلسه گذاشت و تهدید کرد که اگر آنها آزاد نشوند دست به اقدام نظامی خواهد زد. آنها ترسیده بودند و بچهها را آزاد کردند. البته قبل از این هم ۴ نفر دیگر از بچهها (علی میرکیانی، سیف الله منتظری، محمود احمدپور و حسن زمانی) به دستور رفیق دوست برای خرید ۴ دستگاه ماشین برای نیروها به لبنان رفتند. آنها چهار دستگاه بنز و ولوو می خرند و در برگشت در یکی از ایستهای بازرسی بدست شبه نظامیان مارونی لبنان توقیف میشوند. از آنها کارت شناسایی میخواهند. روی کارتهای آنها نوشته «حرس الثوره الجمهوریه الاسلامیه، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی» اما زیر آن مهر وزارت اطلاعات سوریه خورده بود. ماشینها را از آنها میگیرند اما بچهها به هر زحمتی هست بعد از چند ساعت التماس و اصرار از دست آنها خلاص میشوند و به پادگان برمی گردند. بنابراین قبل از ربودن احمد، این نوع کارها سابقه داشت. چون در آن شرایط بحرانی و هرج و مرج لبنان، گروههای مختلفی فعال بودند و هر گروهی در منطقه و محلهای که تحت اختیار داشت خودمختار بود و هر کاری که دلش میخواست میکرد.
تعدادی از کادرهای تیپ ۲۷ هنوز در پادگان امام حسین منتظرند تا به سوریه بروند. با وجود دستور صریح امام برای نفرستادن نیروی جدید و با آنکه در جلسه ۱ تیر شورای عالی دفاع تصمیم گرفته شد که دیگر کسی به سوریه اعزام نشود، اما باز هم تعدادی از نیروها با به همراه حاج احمد صبح ۶ تیر به سوریه رفتند
هفتم تیر سیداحمد با هاشمی درباره مسائل لبنان صحبت میکند و قرار میشود با توجه به دستور قاطع امام به محسن و صیاد شیرازی برای بازگشت نیروها از سوریه، فردا جلسه شورای دفاع برگزار شود.هفتم تیر همچنین محسن رفیق دوست که شب گذشته از سوریه آمده بود به دیدار هاشمی میرود. او از تجهیزات و مهماتی که در سوریه انبار شده بود نگران بود و میخواست کسب تکلیف کند. رفیق دوست در خاطراتش میگوید: «ما مقدار زیادی امکانات به سوریه برده بودیم. بعد از این که نیروهای مان برگشتند، ا ین امکانات در پادگان آنجا باقی مانده، میخواستیم ببنیم آیا این امکانات را بیاوریم یا نه؟ اسلحه و مهمات بود. نگران بودم یک وقت گروههای غیرصالح بریزند و آنها را ببرند و دست نااهل بیفتد. از آقای هاشمی خواستم درباره این مسئله از امام کسب تکلیف کند. آقای هاشمی گفت: خودت برو به امام بگو. من نزد امام رفتم و عرض کردم. ایشان فرمودند: چیزهایی که به درد آنها میخورد بگذارید در اختیار خودشان باشد. بخشی از امکانات را به سیدعباس موسوی تحویل دادیم. بخشی هم دست بچههای خودمان ماند که کار آموزشی میکردند.» (برای تاریخ می گویم، ص ۲۲۳ -۲۲۴)
براساس قرار قبلی، ساعت ۱۰ صبح سه شنبه ۸ تیر جلسه شورای عالی دفاع در دفتر رئیس جمهور تشکیل شد. هاشمی رئیس مجلس، سیداحمد خمینی، ولایتی وزیر امور خارجه، تیمسار ظهیرنژاد رئیس ستاد ارتش، صیاد شیرازی فرمانده نیروی زمینی ارتش، محسن رضایی فرمانده کل سپاه، سرهنگ سلیمی وزیر دفاع، علی شمخانی قائم مقام سپاه و کمال خرازی سرپرست ستاد تبلیغات جنگ در این جلسه حضور داشتند.
علاوه بر بررسی اوضاع جبههها مسئله لبنان هم موضوع دیگر این جلسه بود. هاشمی نوشته است: «در مورد عملیات آینده، موضع تبلیغاتی ما و عدم عزم نیرو به سوریه هم تصمیمهایی گرفتیم. در مجموع به این نتیجه رسیدیم که تصمیم بجایی است.» هاشمی همچنین بعد از جلسه در مصاحبه مفصلی موضوعات جلسه و اوضاع جبهه و جنگ را توضیح میدهد. لحن هاشمی هم بعد از جلسه ۸ تیر شورای عالی دفاع تغییر کرده بود. او میگوید: «… شورای عالی دفاع در جلسه به همین نتیجه رسید و امام صریحتر از همه ما مسئله را مطرح کردند. خطری بود که اگر ذهن مردم ما از جنگ در اینجا متوجه لبنان میشد ممکن بود صدام و آمریکا خیلی استفاده بکنند. بحمدالله این خطر رفع شد. و من همین حالا تاکید میکنم همچنان مثل روزهای اول جنگ مسئله اول ما در زندگی مان همین جنگ با عراق است.» (شورای عالی دفاع به روایت مطبوعات، منصور کمالی، ص ۱۹۰)
در هشتم تیر سفیر سوریه به دیدار هاشمی رفته است و از توقف اعزام نیرو به این کشور خوشحال است. هاشمی مینویسد: «سفیر سوریه آمد و از این که ما به جنگ با عراق اولویت داده ایم و با اعزام نیرو به آنها فشاری برای ادامه جنگ وارد نمیشود، خوشحال بود. و میگفت که اسرائیل سلاحهای ناشناخته جدیدی بکار گرفته و فعلاً نمیخواهیم با آن بجنگیم.» (پس از بحران، ص ۱۱۷) ترس سوریها از اسرائیل در سخنان سفیر آنها در ایران مشخص است. با این اعتراف مشخص شد که آنها از ابتدا هم عزم جدی برای جنگ با اسرائیل نداشتند و فقط ۲۰ روز نیروهای ایرانی را معطل کردند. اسرائیل با حملات برق آسای خود در سالهای اخیر به مصر، اردن و لبنان چنان رعبی به دل اعراب انداخته بود که شکستن این رعب کار آسانی نبود. اسرائیل با ایجاد همین رعب و وحشت بود که بر صدها میلیون عرب آقایی میکرد و آنها چنان از این رعب فلج شدند که کاری نمیتوانستند بکنند. این همان نکتهای بود که حاج احمد هم به درستی فهمیده و در مصاحبه اش با نشریه «پیام انقلاب» بر آن تاکید کرده بود. امام هم که اعراب را به خوبی میشناخت در ملاقات با آقای خامنه ای و آقای هاشمی در ۵ تیر به آن اشاره کرده بود. اما چنانکه هاشمی نوشته است: «در ۹ تیر، جنگ لبنان ادامه دارد. آتش بس نقض میشود. اسرائیل بر بیروت فشار میآورد. محاصره کامل است و عکس العملی جهانی تا حدودی آمریکا و اسرائیل را تحت فشار گذاشته است.» (پس از بحران، ص ۱۱۸)
بعد از جلسه شورای دفاع و تصویب بازگرداندن نیروها از سوریه، فرمانده کل سپاه نامهای به حاج داود کریمی فرمانده سپاه منطقه ۱۰ تهران نوشت و دستور بازگشت سریع نیروها را داد: «با توجه به رهنمودهای امام بزرگوارمان در مورد سرعت دادن به پایان جنگ تحمیلی، خواهشمند است دستور دهید که تیپ ۲۷ محمد رسول الله تا پایان روز ۱۵ تیرماه سال جاری در منطقه جنوب حضور یابد
بعد از جلسه شورای دفاع و تصویب بازگرداندن نیروها از سوریه، فرمانده کل سپاه نامهای به حاج داود کریمی فرمانده سپاه منطقه ۱۰ تهران نوشت و دستور بازگشت سریع نیروها را داد: «با توجه به رهنمودهای امام بزرگوارمان در مورد سرعت دادن به پایان جنگ تحمیلی، خواهشمند است دستور دهید که تیپ ۲۷ محمد رسول الله تا پایان روز ۱۵ تیرماه سال جاری در منطقه جنوب حضور یابد. بدیهی است معاون تیپ و ارکان ستادی این یگان، مخصوصاً عناصر اطلاعات – عملیات و تدارکات تا روز ۱۲ تیرماه باستی در قرارگاه کربلا حضور پیدا کنند. ان شا الله خداوند زیارت کربلا و شکست صدامیان را نزدیک فرماید.» (در هالهای از غبار، ص ۱۹۳)
محسن رضایی و صیاد شیرازی در هفتم تیر ظاهراً دوباره به ملاقات امام رفتند. خلاصهای از محتوای این ملاقات را صیاد و محسن در جمع فرماندهان و مسئولان لشکرها در جنوب بیان کردند که به نوعی میشود گفت این صبحت ها جمع بندی ماجرای اعزام نیرو به سوریه و لبنان است. خوشبختانه شهید حسن باقری در یادداشتهای خود این صحبتها را نوشته و برای ما حفظ کرده است. صیاد شیرازی در جلسه مشترک قرارگاههای مشترک چهارگانه سپاه و ارتش گفته است:
«با وضعی که به وجود آمده سران نیروهای جنگنده در لبنان سازش کرده اند و سلاحهای سنگین خود را به لبنان تحویل داده اند. لشکر یک زرهی سوریه نیز عقب نشینی کرده و توپهای ۱۷۵ اسرائیل در ۳۵ کیلومتری دمشق مستقر شده است. آمریکا با این کار مدتی نیروهای رزمی اسلام و ذهن مردم را مشغول کرده و ما نیروهای خودمان را منتقل کردیم. قرار شده بود که چند گردان از ایران با چند گردان از سوریه عمل کنند. دیروز {۷ تیر} که خدمت امام رسیدیم، چند سوال را مطرح کردند. یکی این که با چه کسانی میخواهید بجنگید؟ وحدت کنید و بجنگید؟ یکی سازمان آزادی بخش فلسطین که سازش کرده و امام فرمودند که آیا از ۳۰۰ هزار نفر ارتش سوریه، ۱۰۰ هزار نفر حاضر است بجنگد که این کار را نمیکند و اگر شما عمل کردید، پشتوانه نمیخواهید؟ و اسرائیل نمیتواند چند صد هزار نفر شماها را از بین ببرد؟ لذا گفتند هیچ کس نرود و اینهایی که رفته اند به عنوان عامل وحدت بمانند. زیرا ما رفته ایم که با دیگران دست به دست هم بدهیم و بعد بجنگیم…امروز در جلسه شورای دفاع قرار شد که نیروهای ما در سوریه فعلاً بمانند و وزارت خارجه موضع را به اطلاع سوریه برساند. قرا ربوده الجزایر و لیبی هم نیرو بفرستند ولی نفرستاده اند.» (یاددشت ها، حسن باقری، ج ۲، ص ۳۹۸ – ۳۹۹)
محسن رضایی هم در جلسه با لشکرهای سپاه در ۹ تیر میگوید:
«بعد برادر محسن راجع به سوریه گفت: از اول که ما به سوریه رفتیم، به این نتیجه رسیدیم که سوریه نمیتواند رسماً وارد جنگ شود. به خصوص که داخل لبنان دفاع صد در صد هم نمیکند و حاضر نیست لشکرهایش ضربه مهم ببینند. قرار بود الجزایر و لیبی هم بیایند که نیامدند. مسئله دوم مشکل جغرافیایی است که راه زمینی نداریم. مسئله سوم باقی ماندن جنگ ایران و عراق و تجزیه شدن نیروهای ایران و عدم پشتیبانی مردمی از رزمندگان در سوریه و لبنان است. امام قاطعانه گفتند که دیگر یک نفر نیرو نباید برود. حتی گفتند ما مقداری بازی خوردیم در وسط و شورای عالی دفاع بدون مشورت امام اقدام به این کار نمود… برادر محسن گفت: اعضای شورای عالی دفاع با همه دبدبه و کبکبه احساساتی عمل کردند و باید دعا کرد که خداوند امام را حفظ کند.» (یادداشتها، حسن باقری، ج ۲، ص ۳۹۹ – ۴۰۰)
امام که نظامی نبود این نکات مهم را برای رفتن به سوریه و جنگ با اسرائیل فهمیده بود و تذکر داد اما محسن رضایی و صیاد شیرازی و دیگر اعضای نظامی شورای عالی دفاع چه در جلسه شورا و چه بعد از آن به این اصول اولیه توجه نداشتند و در نظر نگرفتند. در حالی که آنها نظامی بودند و باید این اصول اولیه هر عملیات نظامی را به امام یا دیگر اعضای شورا توضیح میدادند تا با توجه به این مسائل تصمیم گیری شود.
۹ – سفر بی بازگشت
پرونده لبنان در تهران ۸ و ۹ تیر بعد از جلسه شورای عالی دفاع و نامه فرمانده کل سپاه برای برگشت سریع نیروها بسته شد. اما ماجرا در سوریه و لبنان هنوز ادامه داشت و به پایان تلخ خود نرسیده بود. قطعاً وقتی حاج احمد ۶ تیر به سوریه برمی گشت میدانست که کار او و نیروهایش در سوریه و لبنان تمام شده است. میدانست که به آروزی خود برای جنگ با اسرائیل نمی رسند. هم به خاطر اتفاقاتی که در سوریه افتاد و به او اجازه چنین کاری نداند و هم به خاطر تصمیمهایی که در تهران گرفته شده بود و نظر قاطع امام. حالا دیگر فقط منتظر رسیدن دستور از تهران بود. انتظار او سه روز بیشتر نکشید تا اینکه نامه آنی محسن رضایی برای بازگشت سریع نیروها رسید. اما این یک هفته بر او چه گذشت کسی نمیداند. هیچ وقت نمیتوانیم حال او و نیروهایش را در این چند روز درک کنیم. به گفته بچهها در یک هفته آخر بعد از بازگشت از تهران، حاج احمد با حرم مأنوس بود و بیشتر به زیارت حضرت زینب (س) میرفت. حاج احمد و همت کار دیگری نداشتن جز آماده کردن مقدمات مراجعت نیروها.
پرونده لبنان در تهران ۸ و ۹ تیر بعد از جلسه شورای عالی دفاع و نامه فرمانده کل سپاه برای برگشت سریع نیروها بسته شد. اما ماجرا در سوریه و لبنان هنوز ادامه داشت و به پایان تلخ خود نرسیده بود. قطعاً وقتی حاج احمد ۶ تیر به سوریه برمی گشت میدانست که کار او و نیروهایش در سوریه و لبنان تمام شده است. میدانست که به آروزی خود برای جنگ با اسرائیل نمی رسند
یک شنبه ۱۳ تیر حاج احمد کادرهای ستادی و عملیاتی قوای محمد رسول الله را به یک جلسه اضطراری فراخواند. این جلسه در دفتر کاری عباس عبدی کاردار اول وقت سفارت ایران در منطقه بعلبک لبنان برگزار شد. در این جلسه او آخرین تصمیمات را به بچهها ابلاغ و تکلیف شأن را روشن کرد. منصور کوچک محسنی مسئول واحد اطلاعات و عملیات قوای محمد رسول الله، درباره چهار تصمیم حاج احمد را که در این جلسه اعلام کرد، میگوید: «در ان جلسه، علاوه بر مسئولان قوای محمد رسول الله، آقای عباس عبدی کاردار اول، سیدمحسن موسوی کاردار دوم سفارت ایران در بیروت و نمایندگانی از گروههای مبارز شیعه لبنانی از جمله شهید سیدعباس موسوی حضور داشتند. بحثهای مفصلی رد و بدل شد. در پایان مذاکرات به عمل آمده ان نشست ۵ ساعته، حاج احمد ضمن تشکیل جلسهای خصوصی با کادرهای قوای محمد رسول الله در یک اتاق دیگر آن دفتر، آخرین تصمیمات خود را به ما ابلاغ کرد….
۱- نفراتی از مسئولان و نیروهای قوا که انتخاب شده اند باید کماکان در پادگان زبدانی سوریه باقی بمانند و به کارهای آموزشی و تبلیغی بپردازند.
۲- برادر منصور کوچک محسنی به عنوان مسئول نیروهای ایرانی مستقر در سوریه معرفی میشود.
۳- الباقی کادرها و نیروهای موجود در سوریه، بایستی هر چه سریعتر به تهران مراجعه کنند.
۴- خود من هم صبح فردا به اتفاق برادر سیدمحسن موسوی کاردار دوم سفارت مان در لبنان برای بررسی آخرین وضعیت پیشروی اسرائیل در بیروت و تهیه گزارش جامعی از موقعیتهای فعلی مناطق شیعه نشین جنوب پایتخت لبنان رهسپار بیروت خواهم شد.»
بعد از بحث و ابلاغ تصمیمات، ختم جلسه اعلام شد. بچهها شام را هم مهمان عباس عبدی بودند. (در هالهای از غبار، ص ۱۹۸)
صبح ۱۴ تیر، سیدمحسن موسوی کاردار دوم سفارت ایران در بیروت به پادگان آمد تا با حاج احمد به بیروت بروند. حجت الاسلام محتشمی پور سفیر ایران در سوریه که از رفتن حاج احمد نگران بود به محسن رفیق دوست زنگ میزند. او به سفارت میرود. آنها تلاش کردند که حاج احمد را از رفتن منصرف کنند اما قبول نمیکند. حتی رفیق دوست با تسبیحش استخاره کرد و بد آمد. اما حاج احمد سریع تسبیح را از او گرفت و گفت: به تسبیح نگاه نکن، حاج محسن من تصمیم دارم بروم و میروم. حاج احمد با آنها خداحافظی کرد و رفت. حاج احمد موقع رفتن مسلح بود و کلتی همراهش داشت. این روایت محسن رفیق دوست از آخرین دیدارش با حاج احمد است. (شاهد یاران، شماره ۸۱، ص ۸۱)
حاج احمد، سیدمحسن موسوی کاردار دوم سفارت ایران در بیروت، تقی رستگار مقدم بسیجی همراه و راننده همیشگی حاج احمد و کاظم اخوان عکاس خبرگزاری جمهوری اسلامی در داخل مرسدس بنز ۲۸۰ سفارت نشستند و به سمت بیروت حرکت کردند. در لحظه آخر برخی بچهها مثل سعید قاسمی و همت تلاش کردند که او را از رفتن منصرف کنند؛ حتی گفتند: بگذار ما به جای شما برویم. اما او قبول نکرد و گفت: «حضرت امام به بنده امر کرده اند گزارشی از وضع شیعیان جنوب لبنان تهیه کنم و برای ایشان ببرم، لذا بهتر است خودم به این مأموریت بروم. به خدا توکل کنید. هر چه مشیت او باشد همان میشود. خدا حافظ.» (همپای صاعقه، ص ۷۹۷) تا کنون روایت رسمی از علت رفتن حاج احمد به بیروت نجات اسناد و مدارک موجود در سفارتخانه ایران عنوان شده است؛ یعنی مسئولان این گونه میگویند. چون سفارت ایران در محاصره اسرائیلیها قرار گرفته بود. اما دوستان حاج احمد و دیگر پژوهشگران به هیچ عنوان آن را نمیپذیرند که اگر این گونه بود سیدمحسن موسوی میتوانست برود چون مصونیت دیپلماتیک هم داشت. همچنین به نظر آنان اسناد محرمانه خاصی در سفارت موجود نبود که حاج احمد به خاطرش برود. به اعتقاد آنان و بر اساس اسناد و شواهد، حاج احمد برای تهیه گزارش جامع از وضع شیعیان لبنان برای امام و شناسایی مواضع اسرائیلیها در بیروت و جنوب لبنان رفت. او برای جنگ با اسرائیلیها آمده بود تا آخر هم در همین اندیشه بود. او با این هدف و آرزو به سوریه آمده بود و در همین راه هم رفت.
به هر حال ماشین سفارت ایران با چهار سرنشین به سمت بیروت حرکت کرد. آنها از سوریه به بعلبک رفتند اما جاده بود. به سوریه برگشتند و از مسیر طرابلس (شمال لبنان) وارد این کشور شدند. فالانژها جاده طرابلس را بسته بودند و کسی خبر نداشت. در ایست بازرسی «برباره» خودروی آنها را متوقف کردند و آنها را با خود بردند. بعد خودرو را به طرابلس بردند و اطراف ساختمان حزب بعث عراق رها کردند. برای صحنه سازی، مقداری هم خون در ماشین ریختند؛ با این کار میخواستند ذهنها را منحرف کنند که ایرانیها با عراقیها درگیر شدند و… از این لحظه به بعد دیگر کسی از سرنوشت حاج احمد و سه نفر دیگر خبر موثقی ندارد. و بدین گونه بنیانگذار تیپ ۲۷، فاتح خرمشهر و فرمانده قوای محمد رسول الله، ساعت ۱۲ ظهر ۱۴ تیر ۶۱ برای همیشه جاوید الاثر شد. نظرات متفاوتی وجود دارد؛ برخی معتقدند آنها را در همان لحظقه اول به شهادت رساندند اما برخی دیگر میگویند آنها هنوز زنده اند و امید به بازگشتشان دارند.
اگر حاج احمد و همراهان او را از فالانژها پس نگیریم به ایران برنمی گردیم
بعد از اسارت و نیامدن حاج احمد، مسئولیت قوای محمد رسول الله به همت داده شد. از تهران تلگرافی زدند که هر زودتر نیروها را به تهران برگرداند. همه نیروها به تهران برگشتند و تنها تعدادی از کادرهای ستادی و عملیاتی تیپ ۲۷ در سوریه ماندند. هر چند تاکنون علت ماندن این نیروها را انجام فعالیتهای آموزشی و تبلیغی عنوان شده است اما علت اصلی نیامدن آنها این بود که نمیخواستند بدون فرمانده برگردند. آنها از نیامدن حاج احمد بهت زده بودند. ناراحت بودند و نبودن حاجی را باورشان نمیشد. آنها با حاج احمد آمده بودند و میخواستند با او برگردند. میخواستند اگر توانستند کاری برای آزادی او بکنند و یا میخواستند منتظر بمانند شاید خبری از او شد. برنگشتن این افراد نوعی جنبه اعتراضی هم داشت؛ اعتراض به وضع از هم پاشیده تیپ ۲۷ و سرنوشت تلخ حاج احمد. کسانی که نیامدند از دوستان نزدیک حاج احمد و از کادرهای قدیمی و استخوان دار تیپ ۲۷ بودند؛ دوستانی که از کردستان با او همراه شده بودند. علیرضا موحددانش و کاظم نجفی رستگار و منصور کوچک محسنی از جمله این افراد بودند. میگویند اینها برای کارهای تبلیغی و آموزشی در سوریه ماندند، ممکن است این هم باشد اما علت اصلی نیامدن آنها این بود که نمیخواستند بدون فرمانده برگردند.
بعد از اسارت و نیامدن حاج احمد، مسئولیت قوای محمد رسول الله به همت داده شد. از تهران تلگرافی زدند که هر زودتر نیروها را به تهران برگرداند. همه نیروها به تهران برگشتند و تنها تعدادی از کادرهای ستادی و عملیاتی تیپ ۲۷ در سوریه ماندند. هر چند تاکنون علت ماندن این نیروها را انجام فعالیتهای آموزشی و تبلیغی عنوان شده است اما علت اصلی نیامدن آنها این بود که نمیخواستند بدون فرمانده برگردند. آنها از نیامدن حاج احمد بهت زده بودند. ناراحت بودند و نبودن حاجی را باورشان نمیشد
میگفتند: «ما بدون حاج احمد روی برگشت به ایران را نداریم. تا زمانی که حاج احمد و همراهان او را از فالانژها پس نگیریم به ایران برنمی گردیم.» (ضربت متقابل، ص ۸۲ – ۸۳) با فرمانده رفته بودند و میخواستند با او برگردند. اصلاً ناپدید شدن ناگهانی حاج احمد را باور نمیکردند. نیروهایی عملیاتی و استخوان داری مثل علی موحددانش برای کار تبلیغی و آموزشی در سوریه نمانده بودند. اگر قرار بود فقط فعالیت آموزشی و تبلیغی بکنند چند نفر نیروی عادی هم میتوانستند این کار را بکنند نیاز نبود کادرهای اصلی و فرمانده گردانهای تیپ ۲۷ برای کارهای تبلیغی در سوریه معطل بمانند و تیپ در عملیات رمضان کادر باسابقه ای نداشته باشد. آنها ماندند تا کاری برای آزادی حاج احمد بکنند. اقدامات سیاسی و دیپلماتیک برای پیدا کردن سرنخی از سرنوشت او از سوی سفارت ایران در بیروت یا مقامات سیاسی از تهران در جریان بود اما آنها این اقدامات را کافی نمیدانستند. بعید نبود که آنها دست به اقدام نظامی هم بزنند مثلاً در یک حمله غافلگیرانه تعدادی از نیروهای اسرائیلی یا فالانژها را گروگان بگیرند تا بتوانند در عوض آزادی حاج احمد، دست شأن پر باشد. چنانکه محسن رفیق دوست هم گفته بود بخشی از تجهیزات و مهمات پادگان زبدانی را هم به آنها دادند.
آنها نیامدند تا این که علی شمخانی قائم مقام سپاه و حسن کنعانی مقدم عضو شورای عالی سپاه برای بازگرداندنشان به دمشق رفتند. جلسهای با حضور محتشمی پور سفیر ایران در سوریه گذاشته شد و آنها را بالاخره راضی به برگشت به تهران کردند. آنها هم از سر ناچاری قبول کردند و ظهر دوشنبه ۲۱ تیر ۶۱ با پروازی به تهران برگشتند. از فرودگان به پادگان امام حسین یعنی همان جایی که از آنجا اعزام شده بودند، رفتند.
هنوز چند روزی از ربودن حاج احمد و همراهانش نگذشته بود که نشریه «پیام انقلاب» ارگان رسمی سپاه، مصاحبه مفصل او را هنگام برگشتش به تهران در سوم تیر چاپ کرد. عکس حاج احمد را روی جلد زد و زیرش نوشت: «فرمانده نیروهای اعزامی ایران به سوریه». این نشریه ۱۹ تیر منتشر شد. هر چند محسن رفیق دوست میگوید این نشریه فوراً جمع آوری شد اما خیلیها آن را تهیه کرده بودند. حتی چند روز بعد از انتشار به سوریه هم رسیده بود. برخی از جمله غلامحسین متوسلیان برادر حاج احمد و سیف الله منتظری از دوستان او این اقدام را کوتاهی و اشتباه سپاه میدانند و معتقدند همین نشریه کار را خراب کرده است. (شاهد یاران، شماره ۸۱، ص ۴۵ و ۶۴ و ۸۸) چون از این طریق اسرائیلیها فرمانده نیروهای اعزامی به سوریه را که برای جنگ با آنها آمده بود، شناسایی کرده است. اگر تا آن روز روزنه امیدی برای پیدا شدن حاج احمد یا اطلاع از سرنوشت او وجود داشت حالا دیگر این روزنه بسته شد. اگر حاج احمد به دست اسرائیلیها افتاده باشد آنها کسی نیستند که به این راحتی دشمن سرسخت خود را تحویل دهند. برخی (مانند نصرت الله قریب و جهروتی زاده) حتی معتقدند ربودن حاج احمد نمیتواند بدون هماهنگی یا لااقل اطلاع مقامات سوری باشد. علت آن را هم نگاه تحقیرآمیز حاج احمد به افسران ترسوی سوری و البته صحبت تند او درباره حزب بعث سوریه در پادگان زبدانی میدانند. (در هالهای از غبار، ص ۱۹۶)
به هر حال از ۱۴ تیر ۶۱ به بعد تلاشهای زیادی برای یافتن آنها و یا اطلاع از سرنوشتشان صورت گرفته اما هنوز به نتیجه روشنی نرسیده است. (شاهد یاران، شماره ۸۱، ص ۸۹ – ۹۰) فردای دستگیری آنها نخست وزیر لبنان قول داد که پیگیری کند تا آنها آزاد شوند اما خبری نشد. در ایران هم وزارت امور خارجه سالها پیگری کرده است. سفارت ایران در لبنان تلاشهای زیادی کرده است. در مجلس شورای اسلامی کمیته پیگیری با حضور نماینده وزارت اطلاعات، سپاه، وزارت خارجه، اعضای کمیسیون امنیت ملی و خانواده چهار نفر تشکیل شده است، اما هیچ کدام از این تلاشها هنوز نتیجهای نداده است. علاوه بر تلاش مراکز حقوقی، اشخاص حقیقی هم تا جایی که توانسته اند برای روشن شدن سرنوشت حاج احمد و همراهانش تلاشهایی کردند مثلاً محسن رفیق دوست میگوید در طول مسئولیتش بیش از ۱۰ بار به هنگام ملاقات با حافظ اسد رئیس جمهور سوریه از او سرنوشت آنها را پیگیری کرده و جویا شده است اما نتیجهای نگرفته است. (شاهد یاران، شماره ۸۱، ص ۲۴)
هدف این تک نگاری تا لحظه گم شدن حاج احمد و همراهانش بود. از آن لحظه به بعد چون نظرات مختلفی وجود دارد و اسناد و مدارک موثق و متقنی هم وجود ندارد نمیتوان با تحقیق به نتیجه دقیقی رسید.
ادامه دارد…