خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ و ادب – منصوره رضایی*؛ لحن در ادبیات عبارت است از نگرش و احساس گوینده یا نویسنده نسبت به محتوای پیام که با تکیه بر دیگر عناصر متن از قبیل قالب، معنی اصلی و ضمنی واژهها، عبارتهای برجسته، ساختمان جملهها، تصاویر توصیفی و … ایجاد میشود. مهمترین کارکرد لحن، انتقال پیام و احساس مدنظر نویسنده به مخاطب است. بنابراین لحن کلام باید با محتوا و هدف کلی اثر هماهنگ باشد. اهمیت لحن تا آنجاست که بهکارگیری لحن نادرست توسط نویسنده، میتواند سمت و سوی اثر را بهکلی تغییر دهد و حتی جریان متن را کاملاً برعکس، متضاد و متناقض جلوه دهد
کتاب «داستان بریدهبریده» اثری درباره واقعه عاشوراست که علیرضا نظری خرم آن را نوشته و توسط نشر کتابستان معرفت و با عنوان داستان پژوهشی از حادثه کربلا منتشر شده است. در مقدمه نوشته شده کتاب با قلمی متفاوت که ترکیبی از محاورهنویسی و شکستهنویسی است، به رشته تحریر درآمده تا دور از تکلف و صمیمانه با مخاطب صحبت کند.
به گمان نویسنده، این شیوه نگارش به جذابیت و سرعت در مطالعه نیز کمک میکند. در ادامه هم اظهار داشته که با شکستهنویسی افراطی موافق نیست و چارچوبهای شکستهنویسی و محاورهنویسی را رعایت کردهاست. اما بهنظر میرسد تعریف و ساختار صحیحی از زبان محاوره، لحن عامیانه و شکستهنویسی در ذهن نداشته و در سراسر کتاب این موارد را با هم مخلوط کرده. طوریکه بهجای لحن عامیانه، که باید با زمان، فضا، شخصیتها و مخاطب، تناسب داشته باشد، شاهد زبانی لاتی و لوطیواریم. این لحن منحصر به دشمنان و چهرههای منفی عاشورا نیست و راوی و بزرگان دینی نیز با همین لحن و اصطلاحات ناشایست سخن میگویند. لحن نامناسب کتاب، منجر به تحریف واقعه کربلا و وارونگی هدف تعظیم شأن عاشورا شده است؛ طوری که معلوم نیست با اثری تاریخی، سوگمندانه و حماسی مواجهیم یا با داستانی طنز و هجوآمیز؟
اگرچه کتاب کذا از منظرهای متعدد قابلنقد است، اما در این متن، تنها به بررسی لحن اثر کفایت و با ارائه شواهدی از متن کتاب، لحن راوی، دشمنان و آن چه به امام و خانوادهاش و یاران او نسبت داده شده، بررسی میکنیم.
الف) لحن راوی
کتاب داستان بریدهبریده از زاویهدید سومشخص یا دانای کل روایت میشود. که با استفاده از زبان محاوره و اصطلاحات عامیانه، مثلاً روایت جذابی ارائه دهد، اما در بسیاری از موارد، توصیف در شأن روایتگر عاشورا، و در سطح وسیعتر درخور یک فرد شیعه نیست و با مضمون کتاب هم تناسبی ندارد. در متن کتاب، بارها با الفاظ رکیک و دشنامهای گوناگون از قبیل: خریّت، پدرسوخته، حرومزاده، بیپدر، جرواجر، قرشمالبازی، خانومباز! و… مواجه میشویم.
البته لحن نامناسب و اصطلاحات ناشایست راوی محدود به توصیف دشمنان نیست و در وصف اصحاب (ع) هم شاهد چنین الفاظی هستیم.
این توصیف درباره جناب وهب (ع) و مادرش است:
«کوفیهای نخودمغز پیش خودشون فکر کردهبودند که این مادر و پسر لابد از ترس، کپ کردند و میخواهند فلنگشون رو ببندند.» (ص ۶۳۷)[۱]
کتاب، وجدان آگاه جناب ابوشعثا را با عنوان بیدارشدن فطرت کپیده ایشان توصیف میکند:
«فطرت کپیده ابوشعثا از چُرت پرید و تکونی به خودش داد.» (ص ۶۲۶)
در توصیف صحنه جانگداز عزاداری حضرت امالبنین (س) هم شاهد چنین عباراتی هستیم. اگرچه این اصطلاحات سخیف درباره دشمن است، اما با ساخت و بافت این صحنه تناسب ندارد و به طنز پهلو میزند.
«اتفاقاً یکی از اون پدرسوختههایی که دزدکی میومد و بهصورت ناشناس گوشهای میایستاد و به مرثیهخوانیهای امالبنین گوش میداد مروانبنحکم بود. عجیبه که این مارمولک حسابی هم اشک میریخت!» (ص ۱۱۳۷)
بهگمان نویسنده، بانوان حرم اهل بیت، سرخاب و سفیداب بههمراه داشتند. توصیفی که شأن این بزرگواران را پایین میآورد.
«حتی وسایل آرایشی مثل عطر و سرخابسفیدآب که بهطور معمول خانومها همراهشون داشتند، همه رو حرومیهای کوفی بهغارت بردند.» (ص ۷۷۷)
در برخی موارد لحن سخیف راوی منجربه ایجاد و انتقال حس طنز و هجو و هزل میشود؛ که با پیام و بستر کلی واقعه عاشورا، یعنی قرائت حماسی و سوگمندانه، تناسب ندارد.
توصیف زیر درباره مرگ یزید نهتنها با فضای کلی کتابی درباره واقعه عاشورا تناسب ندارد، بلکه طنز هم نیست و به هزل سطحی و سخیف میرسد.
«نمیدونم اشکال در الگوی جناب یزید بود یا اینکه یزید شاگرد خوبی برای عمربنخطاب نبود… یه شب جناب خلیفه در حالیکه مست بوده شروع میکنه به رقصیدن با میمون موردعلاقهاش ابوقیس! حالا نرقص کی برقص! خدا میدونه اون وسط چی پیش میاد که بوزینه خلیفه یکهویی قاطی میکنه و یه گاز حسابی از یه جای یزید میگیره! یزید هم که بدجوری مست بوده تلنگش در میره و با مخ میخوره زمین! اینجا بود که مغزش متلاشی میشه و فیالمجلس ریق لعنت رو سر میکشه.» (ص ۱۱۷۸)
لحن محاوره راوی در توصیف صحنه شهادت و روضههای مکشوف نیز با عمق و سنگینی این ماجرا تناسب ندارد، گویا قصهای معمولی تعریف میکند و درپی عادی نشان دادن این واقعه جانسوز و این جنایت عظیم است.
«ابن سعد دستور داد تا ابتدا پیکر بیسر و خونی فرزند رسول خدا رو به حالت دمر روی زمین قرار بدن تا اسبها که میتازند سُم اسبها به پشت امام بخوره…حضرت دیگه توانی نداشت. این به اون میگفت راحتش کن. اون به این میگفت راحتش کن… لابد زینالعابدین این صحنهها رو میدیده که بعدها گفته: پدرم حسین رو بهگونهای کشتند که رسول خدا از کشتن سگها به اون صورت نهی کردهبود.» (ص ۷۷۵)
در جملات زیر، عبارات و لحن بهکار رفته درباره حضرت زینب (س) تصویری شکننده از ایشان تداعی میکند که با روحیه مقاوم ایشان در تناقض است.
«خانوم که خیلی دلنازک و دلبسته برادر بود، نتونست جلو خودش رو بگیره و با شنیدن حرفهای امام بیاختیار به گریه افتاد. بیتابانه از کنار بستر زینالعابدین بلند شد و همینجور که چادرش روی زمین کشیده میشد، خودش رو به برادر رسوند و عینهو آدمهای درمونده نشست و خودش رو چسبوند به زانوهای امام و با چشمهای اشکبار و سوز و گداز فوقالعادهای به حضرت گفت…» (ص ۵۴۷)
طبق سفارش بزرگان دین، ذکر روضه مکشوف، از جمله روضه گودال، آداب و شرایط خاصی دارد. اما در این کتاب با توصیف صحنههای سنگینی مواجهیم که با همان لحن کوچهبازاری و آمیخته به لغات و عبارات سخیف بیان میشود:
«ابنسعد که دچار اختلال شدید روانی شده بود، سگرمههاش رو توی هم کرد و با توپ و تشر به مرد کوفی معترض گفت: خفهخون بگیر مرتیکه! این دستور ابن زیاده که باید اجرا بشه. مرد کوفی ساکت شد و رفت گوشهای ایستاد. ده سوارهنظام بدذات آمادۀ تاختن به پیکر بریدهبریدۀ حضرت شدند. زن و بچهها که شاهد این صحنه بودند، صدا به شیون و ناله بلند کردند.» (ص ۷۷۴)
ب) لحن دشمنان
اگرچه در داستاننویسی، لحن یکی از ابزارهای کارآمد شخصیتپردازی است، اما این ابزار در کنار سایر تکنیکهای شخصیتسازی کارکرد دارد. این کتاب برای نشاندادن چهره شخصیتهای منفی و دشمنان، فقط الفاظ رکیک و ناشایست را در دهان آنها میگذارد. الفاظی که اولاً تعدد استفاده از آنها بار اثرگذاری آن را کاهش میدهد. دوم این که با فضای کلی اثر، یعنی واقعه عظیم عاشورا، تناسب ندارد. و سوم، کاربرد چنین الفاظ ناشایستی خطاب به اصحاب و بزرگان دینی، ولو از زبان دشمن، موجب وهن آنان است و مخاطب را متألم میکند.
مثلاً شمر در توصیف زهیر بن قین چنین میگوید:
«شمر جواب داد: …این بیپدر پوست نهنگ داره و زور فیل! نهیب که میزنه لشکریها خودشون رو خراب میکنن.» (ص ۶۷۷)
یکی از دشمنان نیز خطاب به جناب عبدالله بن عمیر میگوید:
«آدم قحطه که تو رو فرستادند به میدون جنگ؟ تو بچه گربه رو باد کردند تا ادای شیر رو دربیاری؟ برو بچه.» (ص ۶۲۰)
ذکر برخی جملات در منابع تاریخی، مجوز کاربرد آن در متنی درهم و شبه داستانی نیست. برای مثال، بازنویسی و بازگویی ضربالمثل زیر برای توصیف اسرای شام، در داستان غیرضروری و حتی توهینآمیز بهنظر میرسد.
«یکی از شامیهای زشتصورت و بدسیرت که میخواست جلو یزید خودشیرینی کرده باشه، دستش رو بالا برد و با بیادبی و گستاخی تمام به ساحت اسرا گفت: جناب خلیفه ما یه ضربالمثلی بین خودمون داریم که میگه: هرگز از سگ بد، بچهای رو نگهندار. بهنظرم زودتر ردشون کن برن.» (ص ۱۰۴۶)
و فرض که چنین توصیفی درباره امیرالمؤمنین (ع) وجود داشته باشد، آیا ذکر این ترجمه در متن لازم است؟ میدانیم درباره چه کسی حرف می زنیم؟
«ابن سعد که دورادور حرفهای حضرت رو میشنید، جلو اومد و با بیحیایی و گستاخی تمام بر سر سپاهیان خودش هوارکشید: آیا میدونید که دارید با کی میجنگید؟ این مرد، حسین فرزند همون کاکُلریخته فربهشکم، علیبن ابیطالبه.» (ص ۷۳۸)
جملات زیر توصیف امام حسین (ع) از زبان یزید است. اگرچه اصل موضوع در برخی از منابع ذکر شده، اما کاربرد اصطلاحات عامیانهای مانند «پکر شدن»، «مشتری میشی»، «دلت هوایی میشه» درباره امام (ع) حتی از زبان شقیترین فرد، در شأن مروی نیست.
«به ساقی مخصوصم گفتم که یه پیاله هم برای حسینبن علی پر کن. تا این رو گفتم حسین بدجوری پکر شد… منم رو کردم بهش و در حال مستی گفتم: چهطور میشه که تو رو به عیش و نوش دعوت میکنم و تو پس میکشی؟ تو رو به زنهای نوازنده و شراب و شهوت و شادی دعوت میکنم، اما اجابت نمیکنی؟ فقط یه بار، آره فقط یه بار بیا و مزه این کارها رو بچش دیگه مشتری میشی و دلت هوایی میشه و میفهمی من چی میکشم.» (ص ۴۶)
ج) لحن امام حسین (ع) و اصحاب
کاربرد لحن عوامانه و اصطلاحات ناشایست به راوی و دشمنان محدود نشده و در این کتاب حتی بزرگان دینی هم از چنین عباراتی استفاده میکنند. در حالی که بزرگان تشیع به رعایت ادب گفتاری و کرداری شهره بودهاند. چنین توصیفاتی چهره این بزرگان را مخدوش میکند و موجب وهن تشیع و عاشورا میشود. چنین دیالوگهایی از سویی با گوینده کلام هیچ تناسبی ندارد و موجب توهین به اوست و از سوی دیگر، اصحاب امام (ع) آنقدر ادب و معرفت داشتهاند که در خطاب با امام (ع) ادب را بهکمال رعایت کنند.
مثلاً جناب ابوثمامه صائدی در توصیف یکی از دشمنان به امام (ع) میگوید:
«آقا! مراقب خودتون باشید. یه آدم عوضی پستفطرت که مثل آبخوردن آدم میکشه، داره به دیدن شما میاد.» (ص ۴۶۸)
یا جناب حرّ به امام (ع) میگوید:
«حرّ در حواب امام گفت: میترسم اگه خریّت کنم و با شما بجنگم دنیا و آخرتم به فنا بره .»(۴۱۲)
و از زبان حضرت اباالفضل العباس (ع) که اسطوره ادب است، به شمر میگوید:
«خدا تو و اون اماننامه نکبتت رو لعنت کنه.» (ص ۵۲۰)
عجیب آنکه لحن امام حسین (ع) نیز تفاوت چندانی با سایر شخصیتها ندارد و مثلاً در توصیف یزید از زبان امام آمده:
«یزید جای پیغمبر نشسته و به نام جدّم داره هر غلطی دلش میخواد میکنه.» (۱۰۷ ص)
امام گفت: «مرد ناحسابی! مگه من با یزید خردهحساب شخصی دارم که باهاش بیعت نمیکنم؟» (ص ۷۷)
لحن کلی کتاب، نهتنها با محتوای فاخر عاشورا و امام حسین (ع) تناسبی ندارد، بلکه موجب وهن ساحت امام (ع) و یارانش و موجب وهن مکتب تشیع است. جدا از آسیبهای متعددی که این اثر و آثار مشابه در پی دارند، بیم آن میرود که در صورت ادامه این نوع روایت از واقعه دینی، دشمنان شیعه نیز به تولید متنهایی بپردازند و چنین لحن و اصطلاحاتی را در توصیف چهرههای شیعی بهکار ببرند!
د) تصویر ارجاعات
[۱] شماره صفحات بر اساس نسخه الکترونیک کتاب در اپلیکیشن طاقچه است. ارجاعات این متن نمونه اندکی از شواهد و مستندات موجود است. تصویر صفحات مورد ارجاع در پایان این مطلب درج شدهاست.
*دکترای ادبیات فارسی و پژوهشگر ادبیات آئینی