خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ و ادب: شانزدهم شهریور ۱۴۰۲، هوشنگ مرادی کرمانی، نویسنده نام آشنای ایران پا به هشتادمین سال زندگی اش میگذارد. نویسندهای که با آثارش دور دنیا را در هشتاد روز طی کرده و کتابهایش در اکثر کشورهای دنیا ترجمه و چاپ شده است. به همین مناسبت انتشارات معین همه قصههای کوتاه و بلند کرمانی که در طول سالها نوشتن و فعالیت فرهنگی به صورت کتابی جداگانه چاپ و منتشر شده بود را در دو جلد با نام «بقچه» مجموعه قصههای کوتاه و بلند چاپ و منتشر کرده است تا ادای دینی باشد به نویسندهای که چه در ایران و چه در خارج از ایران با نوشتههایش زندگی کرده و خاطره دارند.
لیما صالح رامسری مدیر انتشارات معین که ناشر آثار هوشنگ مرادی کرمانی است به مناسبت تولد این نویسنده یادداشتی نوشته است.
مشروح این یادداشت در ادامه میآید؛
اولین کتابی که از مرادی کرمانی چاپ کردم «تنور» در سال ۱۳۷۳ بود. ولی با مرادی نزدیک به نیم قرن زیسته ام. از پیش از انقلاب که دانش آموز دبیرستان اردیبهشت رامسر بودم و پنج شنبهها، نزدیکیهای ظهر که قصههای مجید از رادیو پخش میشد، از کنار رادیوی بزرگی که در خانه پدربزرگم داشتیم تکان نمیخوردم. قصههایی که نخست توسط پرویز بهادر و بعدها توسط علی تابش اجرا و پخش میشد؛ تا به امروز که در آستانه هشتادمین سال زندگی اش است او را میشناسم. افتخار این را دارم که ناشر کلیه آثارش باشم. نزدیک به نیم قرن با او زیسته و زندگی کرده ام و همواره حسی نوستالژیک و به نوعی همذات پنداری با وی داشته ام. او با پدربزرگ و مادربزرگش زندگی میکرد، من نیز چنین بودم. او پدر بزرگش را «آغ بابا» صدا میزد، من پدربزرگم را «پِلا (بزرگ) بابا». او به مادر بزرگش «ننه بابا» میگفت، من هم به مادربزرگم» «جَدّه» میگفتم. هر دو به مادربزرگ هایمان شدیداً وابسته بودیم. تمام اتفاقات داستان گربه، آموختن جدول ضرب و خیاط در کتاب قصههای مجید را من نیز به نوعی دیگر تجربه کرده بودم. او پس از گرفتن دیپلم از زادگاهش کرمان تنهایی به تهران مهاجرت کرد، من هم پس از گرفتن سیکل؛ تنهایی به تهران آمدم. او به خاطر علاقه و شیفتگی اش به کتاب نویسنده شد، من نیز به دلیل همین علاقه ناشر شدم. و بسیاری دیگر از تجربهها، اتفاقها و شیطنتهای مشترک.
دقیقاً به خاطر ندارم در کدامیک از بزرگداشتها و مراسمها بود که من واژه مریخی را درباره او به کار برده ام. مریخی به زعم من یعنی خیلی عجیب و دست نیافتنی. از این جهت که وی تنها نویسندهای است که بیشتر آثارش به اکثر زبانهای دنیا ترجمه و چاپ شده است. به راستی چه کسی در این جایگاه و در این موقعیت میتواند مثل مرادی کرمانی ایران را به جهانیان بشناساند و تمام آثارش از طرف یونسکو تأیید و ثبت جهانی گردد.
تاکنون شش کتاب از مرادی کرمانی به ترکی استانبولی ترجمه شده و به چندین چاپ نیز رسیده است. از همین رو به احترامش در جنگل کاترینای ترکیه درختی به نام و یاد او کاشته اند.
حتی خمره و داستانهایی از «قصههای مجید» توسط آموزش و پرورش هلند ترجمه و در مدارس آن جا تدریس میشود. حال که اعراب، خلیج فارس را با نام جعلی خلیج عربی مینامند؛ کشور آذربایجان بازی چوگان را به نام ورزش ملی خود در یونسکو ثبت کرده است؛ تاجیکستان نوروز را روز ملی خود میداند؛ ترکیه مولوی و شمس تبریزی را مصادره کرده است؛ افغانستان زعفران را به نام خود ثبت کرده است؛ چندان هم بعید نیست که عن قریب آلمانیها بگویند این مرادی کرمانی نیست بلکه مرادی جرمانی است. چرا که کرمان همان جرمان و آلمان خودمان است. مگر نه این که کتابخانه بین المللی مونیخ در سال ۱۹۹۹ «مربای شیرینم و در سال ۲۰۰۶ «شما که غریبه نیستید» را به عنوان کتاب برگزیده سال انتخاب کرده است.
فارغ از کسب جوایز متعدد داخلی فقط یک ایرانی مریخی میتواند این همه جوایز خارجی را نیز درو کند: جایزه جهانی هانس کریستین آندرسن در سال ۱۹۹۲، جایزه کبرای آبی سوئیس، جایزه خوزه مارتی کاستاریکا، جایزه بین المللی کتاب برای نسل جوان(Ibby)، جایزه مؤسسه c.p.m.b کشور هلند، مؤسسه جوانان آلمان، وزارت فرهنگ کشور اتریش، کتابخانه بین المللی یونیسف صندوق کودکان سازمان ملل متحد، نامزد جایزه آلما سوئد، آسترید لیند گرن و دهها جایزه دیگر…
مریخی به زعم من از آن جهت که هر نویسندهای فراز و نشیبی دارد. بعضی از نویسندهها و کتابها در برههای بنا به اقتضای زمان با استقبال طیف وسیعی از خوانندگان مواجه میشوند. سپس بعضیها فراموش و بعضیها فقط یاد و خاطره شأن باقی میماند. اما مرادی کرمانی حدود ۶۰ سال در موقعیتهای سیاسی و اجتماعی مختلف آن هم با افت و خیزهای فکری جامعه ایران که معمولاً یکدست نیست چنین هوشمندانه و خلاق بتواند از فراز و نشیبها و عوض شدن نسلها به سلامت عبور نماید و آثاری خلق کند که همچنان خواننده داشته باشد.