به گزارش خبرگزاری مهر، سیدحسین شرفالدین، عضو هیئت علمی مؤسسه علمی پژوهشی امامخمینی (ره) طی یادداشتی درباره موضوع حجاب اظهارداشت: حجاب یک نماد فرهنگی و متضمن پیامهای ارزشی و هویتی و دارای اصالت و اعتبار تاریخی، عرفی، شرعی و قانونی است؛ اما بیحجابی، اگر نماد هم باشد، نماد رویگردانی از یک هنجار نهادینه و تثبیت شده و مخالفت با بخشی از سیاستهای فرهنگی حاکمیت در حمایت از این هنجار است. اما اینکه میفرمایید اصرار بر حفظ این نماد موجب از دست رفتن مشروعیت جمهوری اسلامی میشود، اینگونه نیست. زیرا اولاً مشروعیت جمهوری اسلامی به صیانت و تلاش در اجرای حداکثری ارزشهای ملی و مذهبی پذیرفته شده در گستره جامعه است و اساساً حاکمیت چگونه میتواند مدعی اقامه دین و اجرای صد درصدی احکام اسلامی باشد؛ اما در مسألهای که موافق با فتوای مشهور فقهای شیعه و بالاتر از آن موضع صریح امام و رهبری نظام و قاطبه امت حزب الله است، کوتاه بیاید و بالاتر از آن، در مقابل نقض صریحش توسط عدهای، موضع نگیرد!
ثانیاً، هنجارهای مورد انتظار از عموم کنشگران اجتماعی همواره با درجاتی از نقض و تخلف مواجهاند و این خاص جامعه ما یا مسأله حجاب هم نیست، اگرچه در این مسأله، وجدان جمعی، آزردگی بیشتری احساس میکند.
ثالثاً از نظام انتظار میرود که در مواجهه با این مسأله غیر منتظره، همه تدابیر لازم را تمهید کرده و از بروز آشکار ولنگاری در این بخش که احتمالاً به سایر بخشها هم کشیده میشود، جلوگیری کند.
رابعاً، کوتاه آمدن نظام نوعی امتیازدهی به این جریان ضد فرهنگی است و در صورت تحقق، زمینه برای زیادهخواهی این جریانات فراهم میشود.
خامسا، حوزه و روحانیت و اقشار مذهبی نیز چنین نرمشی را از سوی حاکمیت حتی بهصورت تاکتیکی روا نمیدارند و حاکمیت نیز دست کم برای کاهش فشارها و پاسخ دهی به مطالبات تودهای، چنین نرمشی را ریسک میداند.
البته برخی مسئولان فرهنگی و سیاسی امیدوارند که این موضوع نیز مشمول گذر زمان شده و بهمرور از حساسیتهای دینی و فرهنگی مردم کاسته شود و جامعه در این بخش نیز بهنوعی تکثرگرایی در الگوی پوشش سوق یابد. نکته دیگر اینکه، برخی از اقشار سنتی مذهبی بدون توجه به محدودیتهای ساختاری حاکمیت، آن را فعال مایشاء میپندارند و گویا هر سیاستی به صرف خواستن اجرایی و عملیاتی خواهد شد.
همچنین درباره نقش ادراکات شناختی پوشش در وضعیت موجود به نظرم اساساً صدور هر کنشی از انسان منوط به آگاهی، اراده، قصد و اقتضائات زمانی و مکانی مشخص است. بهبیاندیگر، هیچ کنشی بدون دلیل و مبادی انگیزشی لازم اعم از بینشی، ارزشی، نگرشی و احساسی اتفاق نمیافتد. عوامل محیطی نیز بهعنوان علل کنش هم در شکل گیری این زمینههای انگیزشی در فرد و هم در شکل گیری و جهت یابی کنش عینی قویاً مؤثرند.
قطعاً بیحجابی یا بدپوششی بهعنوان یک رفتار انتخابی (هرچند بهعنوان یک اعتراض سیاسی، عصیان مدنی، یک سبک زندگی ترجیحی یا نوعی مقاومت در مقابل گفتمان فرهنگی غالب) مبادی شناختی خاص خود را دارد، چه اینکه التزام به حجاب نیز اینگونه است. قطعاً برخی از این افراد نه همه بهدلیل وجود برخی گرههای ذهنی، ابهامات، شبهات و نقصانهای معرفتی و تربیتی و بالاتر از همه عدم آگاهی از توطئههای فرهنگی دشمن، به این رفتار دست میزنند و به تبعات اجتماعی رفتار خود و هزینههایی که بر خود و جامعه تحمیل میکنند، توجه ندارند. برای برون رفت از این وضعیت نیز اقناع فرهنگی و اصلاح نگرشها میتواند مؤثر باشد.
در مورد اینکه شرایط نهادی و ساختاری (در جهان واقعی و در جهان رسانه) چه تأثیری در به وجود آمدن وضعیت کشف حجاب دارند؟ به نظرم قطعاً وجود برخی ضعفهای نهادی و ساختاری در بروز این امر و تشدید آن و یحتمل استمرار آن در آینده مؤثر بوده و هستند. اموری مثل ضعف نظام از تدوین و اجرای سیاستهای فرهنگی متناسب با اقتضائات زمانه، شرایط متغیر کشور و اقشار مختلف هدف؛ اتخاذ سیاستهای مشوش و ناموجه، ضعف نظام و جامعه در جامعهپذیری متناسب نسل جدید توسط نهادهای رسمی و غیر رسمی، ضعف فرایندهای نظارتی و کنترلی بر فرایندهای تولید و عرضه عناصر معنایی و محصولات فرهنگی، ضعف عملکرد رسانه ملی در فضاسازی فرهنگی، رهاسازی نسل جدید در مقابل تعرضات فرهنگی دشمن، بروز پدیده شکاف نسلی و کاهش مرجعیت فرهنگی اسلاف برای اخلاف، کاهش موقعیت و مرجعیت الگویی گروههای مرجع پیشین و چهرهای ارزشی، اجرای سیاستهای فرهنگی ناموفق همچون گشت ارشاد، سرپیچی غیر قابل توجیه نهادها و سازمانهای مسئول در مسأله حجاب (۲۶ دستگاه) از عمل به وظایف محوله در ارتباط با حجاب و عفاف، پیوند خوردن موضوعات فرهنگی با اوضاع و شرایط متغیر سیاسی، عدم اقدام مقتضی در راستای محدودسازی یا بهینه سازی استفاده از فضای مجازی، تعلل در فعالسازی شبکه ملی اطلاعات و…
یک سری عوامل محیطی در گستره جهانی نیز در این خصوص قویاً مؤثرند مثل فرایند جهانی شدن و تأثیرات فرهنگی یکسویه کشورهای دارای موقعیت برتر برسایرجوامع، ارتباطات میان فرهنگی گسترده کشور با جهان و ورود آسان عناصر فرهنگی بیگانه بهویژه از طریق رسانههای جهانگستر همچون ماهوارهها و فضای مجازی، عملکرد برخی شخصیتهای سلبریت در فضای واقعی و مجازی (مثل کانالها، وبسایتها، وبلاگها، پادکستها، شبکههای اجتماعی، سینما، نمایش خانگی، سیمای ملی، اقلام فرهنگی عرضه شده در بازار نشرو…) و تأثیرات آشکار و پنهان آنها بر مقوله حجاب و عفاف، رشد فردگرایی و آزادی افراد در داشتن سبکهای زندگی متفاوت، محوریت یابی بدن در سبک زندگی مدرن، ابژه شدن بدن برای امور مختلف از جمله مسائل سیاسی، کالایی و مصرفی شدن موضوع زیبایی و افزایش انگیزه برای عرضه آن، تلاش گسترده برخی سازمانها برای بازنمایی جاذبههای زیباشناختی زن با اغراض مختلف (در فضاهای کالبدی شهری، رسانههای جمعی و اجتماعی، نمایشگاهها، گالریها، فروشگاهها، پاساژها، آرایشگاهها، باشگاهها، کلینیکهای زیبایی و…)، میل افراطی زن مدرن به مدگرایی، احساس گمنامی در کلانشهرها و عدم توجه به پیامدهای انحرافی رفتار و…
همچنین در این خصوص برخی علل و زمینههای فردی نیز مؤثرند مثل ضعف باورهای مذهبی و تربیت دینی، کم تعلق به فرهنگ خودی، ضعف آموزش، میل تشدید شده به خودآرایی و ظاهرگرایی، میل به نمایش متظاهرانه، میل به نمایش جذابیتها با هدف دیده شدن و جلب توجه دیگران، میل به تعاملات اروتیک، توسل به بیحجابی بهعنوان راهی برای یافتن شریک زندگی، خود شیء انگاری و غفلت از ابعاد معنوی و ارزشی خود، تنوعطلبی، میل به بی قیدی و اباحی گری، همانندسازی خود با الگوهای مورد علاقه، تلقی محدودکننده از حجاب، شخصی تلقی کردن حجاب، دینی تلقی کردن حجاب، تاریخی تلقی کردن حجاب (امری تاریخ مصرف گذشته)، تلقی برساختی از جنسیت زنانه و مردانه (امری برآمده از اقتضائات حیات جمعی و فاقد خاستگاه وجود شناختی)، احساس بی عدالتی جنسیتی در پوشش، وجود برخی اختلالات شخصیتی، احیاناً شکست در زندگی مشترک، تلاش برای کسب تأیید اجتماعی (پاداش یابی)، عدم توجه به کارکردهای مثبت حجاب (امنیت و آرامش، کنترل نگاهها، کاهش التهابات و تعرضات جنسی، افزایش راندمان فعالیت و…)، عدم توجه به کارکردهای منفی و مخرب بیحجاب (در مقیاس فردی و اجتماعی)، واکنش به برخی افراط کاریهای جریانات خودسر (خشونت فیزیکی و نمادین، اسیدپاشی، ماست ریزی، اخراج از محل کار، ممنوعیت از ورود به اماکن خاص، ضعف انتقاد پذیری، بالا رفتن سن ازدواج، عدم احساس مسئولیت مردان وابسته (کاهش غیرت و تعصبات مردان)، بی توجهی به قانون مصوب موجود و انتظارات اکثریت، همسویی آگاهانه یا ناآگاهانه با جریانات خارج نشین و تلاش آنها برای بهره برداری سیاسی از حجاب و…
در مورد اینکه آیا برای اجرایی شدن قانون حجاب، شرایط خاصی وجود دارد؟ باید بگویم. بله قطعاً اجرای موفق هر قانونی حتی قانونی همچون حجاب که از پیشینه تاریخی کهن، و مؤیدات عرفی، شرعی، عقلی و عقلایی فراوان برخوردار است، نیازمند تمهیداتی متناسب با اقتضائات زمان و مکان است. اساساً هر نسلی در مقام ترغیب به پذیرش و التزام عملی رعایت قوانین دارای خاستگاه سنتی، نیازمند جامعهپذیری متناسب است. در مواردی نیز الگوی عملی و فرم و صورت خود آن رفتار نیز نیازمند بازبینی و اصلاح خواهد بود. گاه درجه کیفی هنجار مربوط بهلحاظ شدت و ضعف نیازمند تغییر است.
در هرحال اقداماتی از این دست برای اجرایی شدن قانون حجاب ضروری به نظر میرسد: فضاسازی فرهنگی اجتماعی، تعمیق این باور که قانون حجاب مقتضای یک گزینش عقلانی است، آموزش دهی و اقناعسازی (جامعهپذیری)، تمهید قوانین مکمل، تقویت ضمانت اجراها (پاداشها و تنبیهات)، تقویت مکانیسمهای نظارتی و کنترلی (اعم از رسمی و غیر رسمی)، نمایش خانمهای محجبه ای که در سنگرهای مختلف سازندگی به ارائه خدمت مشغولاند (تا معلوم شود که حجاب مانع پیشرفت و تحرک اجتماعی زن نیست)، برخورد قاطع با عوامل اخلالگر، بالا بردن هزینههای تخلف عمدی، توجه به ملزومات اجرایی و عوامل پیرامونی (عناصری که ایجابا یا سلبا در اجرایی شدن این قانون مؤثرند).
البته کسانی که جواز دخالت حاکمیت در این موضوع و توسل به الزامات حکومتی در کنار الزامات هنجاری (شرعی و عرفی) را مورد مناقشه قرار میدهند و این دخالت را فاقد مجوز عقلی، شرعی و ضرورتهای کارکردی میشمارند، قاعدتاً برخی از سیاستهای پیشنهادی فوق که ابزار کار حاکمیت در مقام اجرای قوانین است، را ضروری نمیدانند.
در مورد اینکه چگونه نظام با روند رو به گسترش کشف حجاب مقابله کند؟ معتقدم؛ با نگاه به راهبردها و راهکارها هم در سطح واقعیت و هم در سطح بازنمایی رسانهای.
فکر میکنم با توجه به فرهنگی بودن مقوله پوشش اتخاذ سیاستهایی از این دست اجتنابناپذیر باشد، اگرچه ممکن است در کارآمدی برخی از آنها مناقشات وجود داشتهباشد. اقداماتی همچون ساماندهی و تقویت فعالیتهای گسترده فرهنگی ترویجی بهویژه از طریق رسانههای جمعی و اجتماعی و نهادهای تعلیمی و تربیتی، آگاهی بخشی به جامعه در خصوص سیاستهای مقابله با حجاب در جوامع مدرن و آثار و تبعات ویرانگر آن، آگاهی بخشی از توطئههای فرهنگی دشمن برای بسط ابتذال در جامعه و استفاده ابزاری از زنان، توجه دادن به آثار و نتایج مثبت التزام به حجاب (برای خود کنشگران و جامعه) و متقابلاً توجه دادن به کارکردهای منفی و مخرب بیحجابی و بدحجابی، پاسخ دهی متقن به سوالات و شبهات، تنوع بخشی به الگوی پوشش (در حد مجاز) و عدم الزام همگان به تبعیت از یک شیوه معین، کاهش حساسیتها و کنترل خشونتها فیزیکی و نمادین علیه زنان بدحجاب (که به لج بازی و مقاومت آنها منجرشود)، تمهید سازوکارهای قانونی برای برخورد با متجاهران، عطف توجه متوازن به همه آسیبها و نابهنجارهای فرهنگی اجتماعی (عدم تأکید بر خصوص حجاب)، اجرای درست و ضابطهمند فریضه امر به معروف و نهی از منکر (با بهره گیری از نیروهای مردمی آموزش دیده و واقف به قواعد و معیارهای شرعی)، نظارت بر فرایندهای تولید و عرضه محصولات فرهنگی و اقلام وارداتی، تمهید و اعمال مجازاتهای مرحلهای برای متخلفان و…
همچنینی در مورد اینکه چگونه از نماد حجاب استفاده کنیم که به ضدش تبدیل نشود؟ باید دانست که تردیدی نیست که حجاب بهعنوان یک الگوی عرفی و شرعی و در کشور ما قانونی برای پوشش، علاوه بر جنبههای پوششی، آرایشی و جنسیتی، جنبه نمادین هم دارد یعنی فرهنگ خاصی را اعم از ملی یا مذهبی نمایندگی میکند. اساساً هر رفتار اجتماعی به اعتبار معنای فرهنگی خاصی که به دلالت التزامی یا تضمنی در خود دارد و به مخاطب انتقال میدهد، وجه نمادین مییابد. حجاب زنان نیز وجه نمادین بسیار برجستهای دارد و و معرف هویت زن مسلمان است، افزون اینکه حجاب بهلحاظ اخلاقی، ترسیم کننده مرزهای دنیای شخصی افراد است. تعابیر شاعرانهای همچون تشبیه حجاب به صدفی که گوهر وجودی زن را در خود حفظ میکند، علاوه بر جنبه پوششی و ایمنی بخشی به وجه نمادین آن در تلقی شارع از حجاب اشاره دارد.
متأسفانه از میان هنجارها عرفی، شرعی و قانونی ریشهدار و کهن در فرهنگ ایرانی اسلامی کمتر موردی میتوان یافت که بهاندازه حجاب، عرصه جولان مناقشات نظری و سلیقه ورزیهای عملی که غالباً با فلسفه تشریع این هنجار متعالی، تعارض دارد، قرار گرفته باشد: کشف حجاب رضا شاهی، فرهنگ برهنگی غرب محور، تهاجمات فرهنگی گسترده برای شکستن مقاومتهای روانی و فرهنگی، بهره گیری آشکار و پنهان از زیباییهای ظاهری زن در تصویر سازی های رسانهای، نمایشهای هنری، سوژههای تبلیغی، بهره گیریهای اروتیک، خرده گیریهای جریانات فمنیستی و شبه فمنیستی، مناقشات جریانات روشنفکری و تلاش گسترده برای زیر سوال بردن حجاب، وضع قوانین خاص برای اعمال فشار بر زنان محجبه، سلیقه و… همه و همه موجب شده تا عنصر حجاب بهرغم ارزش وجودی و عقلانیت نهفته در آن، از مدار اصلی خارج و آماج ملاحظات تجدید نظرطلبانه و ایدئولوژیک و گاه سیاسی قرار گیرد.
در هر حال، اقدامات زمینهای از نوع فوق در کنار برخی افراطکاریها برای واداشتن افراد متخلف به رعایت حجاب، موجب شده تا حجاب از اعتبار اصلی و جنبه نمادین تهی شده یا بالاتر از آن به ضد خودش تبدیل شود.
در مورد اینکه میپرسند، مقابله با کشف حجاب را بهعنوان پروسه تعریف کنیم یا پروژه؟ به نظرم پروسه و پروژه بودن اجرای یک سیاست و اقدام اجتماعی، مانعه الجمع نیستند. در دل هر پروسهای هم میتوان پروژههای متعددی را تمهید و اجرا کرد. از طرفی، پروسهها معمولاً خودجوش و طبیعی به جریان نمیافتند؛ اقدامات زمینهای متناسب در اصل جریان یابی پروسهها و جهت یابی آنها قویاً مؤثرند. در هرحال، با توجه به آسیبی تلقی کردن بلامنازع موضوع کشف حجاب یا بهطورکلی، بدپوششی برخی خانمها، حساسیتهای فرهنگی و مذهبی موجود، اصرار دشمن بر دامن زدن به این موضوع، تبدیل شدن بیحجابی به یک حربه سیاسی و اعمال فشار بر حاکمیت و افکار عمومی، انتظار اکثریت جامعه بهویژه اقشار مذهبی از حاکمیت دینی برای ساماندهی به این وضعیت و تنبیه متخلفان، قابلیت موضوع برای تکرار و بهره برداریهای سیاسی ایدئولوژیک در فرصتها و شرایط مقتضی، نیاز ضروری به بازخوانی مکرر سیاستهای فرهنگی و قواعد زیستی به اقتضای شرایط زمانی و تحولات اجتماعی؛ به این موضوع یعنی اتخاذ سیاستهای مقابله با آسیبهای فرهنگی از جمله بیحجابی باید به مثابه یک پروسه جامع الاطراف نگاه کرد نه یک پروژه موضعی و موقت.
همچنینحجاب بهمعنای نوع خاصی از پوشش دارای الگوی عرفی و شرعی شناخته شده برای همه افراد بالغ یا در سن تمیز، تجویز و تشریع شده و همگان ملزم به رعایت کنند. در فقه اسلامی تنها سه گروه کودکان (دختر بچههای فاقد سن تمیز)، سالخوردگان (زنان مسن و فاقد جاذبههای ظاهری) و در گذشته کنیزکان؛ مجاز به فرونهادن حجاب خود از الگوی مالوف و متعارف بودند. از این رو، همه افراد اعم از مسلمان و غیرمسلمان ساکن جامعه اسلامی، اعم از مردان و زنان (هرچند تأکید بو حساسیت در پوشش زنان بیشتر و جدی تراست)، در هر موقعیت شغلی و در هر جایگاه و منزلت اجتماعی، باید نسبت به پوشش مواضع خاصی از بدن خود در ملأ عام اهتمام کنند و از نمایش هر نوع رفتاری که منشأ صدور پیامهای غیر اخلاقی به مخاطب و جلب نگاههای ریب آلود میشود، اجتناب ورزند.
لباسهای محلی نیز در صورتی که استتار متناسب با معیارهای فقهی و سطح انتظار را ایجاد نکند، قاعدتاً باید بهلحاظ الگویی مورد تجدید نظر قرار گیرند، مگر اینکه در عرف این دسته زنان، هنجار غالب پوشش همین باشد و آثار غیر اخلاقی همبر آن مترتب نباشد. یونیفورمهای اداری و سازمانی نیز علاوه بر رعایت تناسب با اقتضائات نوع کار و محیط شغلی، بهلحاظ هنجاری باید با معیارهای فقهی انطباق داشتهباشند. البته در خصوص جهانگردان غیرمسلمانی که با اهداف خاص به جامعه اسلامی وارد میشوند، محدودیتهای کمتری بهلحاظ فقهی و اجتماعی لحاظ شده که کاملاً موجه است.
در مورد سناریوهای احتمالی پیشروی مسأله کشف حجاب به نظرم، بروز درجاتی از تقابل فرهنگی اعتقادی میان اقشار مذهبی با هنجارشکنان، بروز درجاتی از تقابل میان نسل جدید و قدیم از اقشار مؤمن و معتقد به اصل حجاب، احتمال افزایش طلاق (اعم از حقوقی و روانی) در میان خانوادههایی که میان زوجین در خصوص رعایت حجاب اختلافنظر وجود دارد، احتمال برخوردهای رادیکال نهادهای حاکمیتی با این افراد و تحمیل گونههای از محرومیت بر هنجارشکنان (مثل محرومیت از خدمات اجتماعی و مدنی)، شکاف عملکردی میان بخشهای اداری و صنفی در مواجهه با این افراد، لوث شدن هر چه بیشتر مسأله حجاب در جامعه، احتمال سو استفاده جریانات فرصت طلب برای ضربه زدن به حیثیت نظام از طریق برخوردهای خشن و ایجاد مزاحمت برای این افراد، تسری موضوع حجاب به سایر عناصر اعتقادی و ارزشی از جمله سناریوها است.
البته احتمال اینکه با تدبیر مدیران عالی کشور و ارباب فتوا، از حساسیت موضوع کاسته شده و جامعه با این وضعیت کنار آید و درجاتی از تساهل و تسامح را در این خصوص روا بدارد، وجود دارد چون کشور را نمیتوان برای همیشه در حال التهاب نگه داشت؛ علاوه اینکه در جامعه ما بهقدر کافی مسائل و مشکلات، مشغول کننده وجود دارد که ذهنیت افراد را از مسئله حجاب منصرف کند و البته با توجه به اکثریت زنان محجبه و باورمندان و هواداران حجاب عرفی، شرعی و قانونی، سابقه کهن تاریخی، رسوخ این هنجار در ناخودآگاه جمعی ایرانیان و فرهنگ عمومی، اصرار قاطع اکثریت متشرعان، حمایت جدی نهادهای حاکمیتی، کارکردهای مثبت روانی و اجتماعی حجاب برای خانمها، حساسیتهای به وجود آمده توسط دگراندیشان و اموری از این دست، بسیار بعید میدانم که در جامعه ایران کنونی، موضوع کشف حجاب، بسط و عمق زیادی پیدا کند و رؤیای بانیان کشف حجاب محقق شود. وجود درجاتی از بدپوششی و ولنگاری در این خصوص، موضوع جدیدی نیست، همواره بوده و احتمالاً در آینده گسترش بیشتری هم پیدا کند. اساساً تمرد کامل یا نسبی از پذیرش و تمکین هنجارهای اجتماعی، نه خاص جامعه ماست و نه مختص حجاب است.
در مورد آینده نظام سیاسی در نسبت با کشف حجاب هم وجوه مختلفی در این خصوص محتمل است، از جمله انعطاف در مواجهه با کجرویهای فرهنگی عموماً و از جمله حجاب، به رسمیت شناختن درجاتی از تعدد و تنوع در الگوها و سبکهای پوشش خانمها، وضع و تصویب قوانین محدود کننده برای اعمال فشار قانونی برمتجاهران (بهجای درگیریهای خیابانی)، اهتمام به فعالیتهای فرهنگی و نرم بهجای برخوردهای فیزیکی، کاهش حساسیتها نسبت به موضوع عفت عمومی (بهدلیل هجمههای سنگین فرهنگی و رسانهای و ضعف تربیت مذهبی و اخلاقی نسل سایبری در حال افزایش)، اقناع افکار عمومی برای کاهش حساسیت و کنار آمدن با واقعیت، اقناع علما، روحانیون و اقشار مذهبی برای پذیرش تکثرگرایی الگویی، انصراف توجهات بهدلیل درگیری ذهنی و روانی عموم به مشکلات متعدد موجود در جامعه، کاهش دخالت حاکمیت و نهادهای رسمی و ارجاع موضوع بدپوششی به گروههای سازمان یافته آمر و ناهی.