به گزارش خبرگزاری مهر، نشست هفتگی مرکز فرهنگی شهر کتاب با عنوان «غربشناسی علمی تاریخی در گفتوگو با برودل و تمدن و سرمایهداری» با محوریت معرفی کتاب «تمدن و سرمایهداری» سهشنبه چهارم مهر با حضور فرهنگ رجایی پژوهشگر علوم سیاسی و استاد تمام فلسفه سیاسی و روابط بینالملل برگزار شد.
تاریخ همان واقعنگاری نیست
علیاصغر محمدخانی معاون فرهنگی شهر کتاب گفت: فرنان برودل زادهی ۲۴ اوت ۱۹۰۲ و درگذشتهی سال ۱۹۸۵ است. او مورخ فرانسوی و یکی از چهرههای سرشناس مکتب آنال در قرن بیستم میلادی و پس از جنگ جهانی دوم بود. مطالعات برودل بیش از هرکجا در حوزهی عصر کلاسیک است. فعالیت تحقیقاتی و پژوهشهای برودل بر سه حوزهی اصلی «جهان مدیترانهای»، «تمدن و سرمایهداری» و «هویت فرانسه» متمرکز بود. پیش از این سه جلد، در ایران کتاب دیگری با عنوان «چهرههای تمدن» با ترجمهی کاظم فیروزمند از این مورخ منتشر شده است.
وی ادامه داد: برودل در این کتاب تمدنهای دنیای مدرن را از نظر تاریخ و تداوم در تاریخ بررسی کرده است. در توصیف آن باید گفت اثری است که آگاهانه و با نگاهی ضد قومگرایی نوشته شده است.
معاون فرهنگی شهر کتاب گفت: برودل را بهعنوان تاریخدان دوران طولانی میشناسند. او از مخالفان سرسخت تاریخ بهمثابه واقعنگاری بوده و بیشتر بر این تأکید داشته است که نکات ظریف جغرافیایی و اقتصادی در جوامع را پیدا کند؛ یعنی نیروهای زیرزمینی و ناپیدایی را که در درازمدت به تحولات تاریخی دامن میزنند.
وی افزود: او پس از اتمام تحصیلات در رشتهی تاریخ و رسیدن به درجهی مدیریت پژوهشی، ده سال در الجزایر و در ادامه در سائولوپائولو تدریس میکند. در ادامه به پاریس بازمیگردد و در سال ۱۹۳۷ مدیریت مدرسهی مطالعات عالی را بر عهده میگیرد. برودل در تمام سالهای تدریس خود، روی تزش با عنوان «مدیترانه و جهان مدیترانهای در دوران فیلیپ دوم» تمرکز دارد و پس از جنگ جهانی دوم از آن دفاع میکند.
محمدخانی گفت: او در این کتاب با تاریخ سیاسی گسستی ایجاد کرده است و تاریخ اقتصادی و اجتماعی پهنهی مدیترانه را ارائه میکند. او در سال ۱۹۴۶ مدیریت گاهنامهی آنال را به عهده میگیرد، به استادی کلژدوفرانس میرسد. کتاب سهجلدی «تمدن و سرمایهداری» از مهمترین و تأثیرگذارترین کارهای اوست که شناخت خوبی از برودل نیز به دست میدهد.
سرمایهداری نظام اقتصادی نیست، نظام تمدنسازی است
فرهنگ رجایی پژوهشگر علوم سیاسی و استاد تمام فلسفهی سیاسی و روابط بینالملل گفت: در این فرصت مایلم قدری این پرسشها را بشکافم که چرا باید آثار فرنان برودل را خواند یا کتاب «تمدن و سرمایهداری» او را جدی گرفت و به بحث گذاشت و بدین ترتیب، دلیلم برای انتخاب این کتاب برای ترجمه را نیز روشن کنم.
وی ادامه داد: فرنان برودل، مورخ فرانسوی و از ستارگان مهم مکتب تاریخنگاری آنال یا ترسیم توصیف وقایع اتفاقیه را انتخاب کردم، چراکه برودل رهیافت مکتب آنال برای تحلیل تاریخی را به بهترین وجه فهمیده و آن را در آثارش منعکس کرده، قوام داده و پخته کرده است. من نیز رهیافت مکتب آنال را برای فهم داستانِ داستان تاریخ بشر کارآمدتر و دقیقتر از باقی رهیافتها میدانم؛ یعنی مکتب آنال و بهویژه فرنان برودل با تمرکز و تأکید بر بینش دیالکتی جلوهها کارآمدتر و دقیقتر است از رهیافت «تمرکز بر نقش شخصیتها در تاریخ»، رهیافت «اثباتگرایانه» یا تکیه بر اسناد و مدارک و شواهد مستقیم (بهویژه در حوزهی تصمیمگیریهای سیاسی)، رهیافت «مارکسیستی» و تأکید بر نقش طبقات اجتماعی است.
این پژوهشگر علوم سیاسی گفت: مکتب اول محور تحولات را شخصیتهای خارقالعاده تصور میکند و به همین دلیل مرتب منتظر است مشتی آهنی بیاید و کارها را بسازد. مکتب دوم که برآمده از بینش تحصلی یا پوزیتیویسم است بر اثباتگرایی تجربی یا مبتنی بر اسناد تمرکز میکند و مکتب سوم که مبتنی بر افکار مارکس است، طبقات اجتماعی را بازیگران و موتورهای اصلی حرکت در تاریخ میداند. واحد مطالعهی اولی، فرد و بهویژه افراد برجسته است. واحد مطالعهی مکتب دوم عملاً واحد جمیع آدمیان بهویژه دولت یا مُلک است و واحد مطالعهی سومی طبقات و روابط آنها و رابطهی نیروهای تولید یا رابطهی مالکیت است.
وی افزود: مکتب آنال که من با قدری تسامح در سنت جهان اسلام، آن را با روش ابنخلدون نزدیک میدانم، واحد مطالعه را نه هر سامان جمعی، بلکه آن واحدهای انسانی میداند که توانسته ادب و آدابی از مراودات انسانی ایجاد کند که به آفرینش آنچه فرنان برودل دوران ماندگار یا longue durée میخواند منجر شده است.
استاد تمام فلسفهی سیاسی و روابط بینالملل گفت: برودل اصطلاح «دوران ماندگار» را چنین توصیف میکند: «تاریخ بیپایان و خستگیناپذیر ساختارها یا گروههای ساختارها. برای یک مورخ ساختار چیزی نیست که صرفاً ساخته و سرهم شده باشد. بلکه معنای آن ماندگاری و گاه عمری بیش از سدههاست. زمان نیز یک ساختار است. ساختارهای عظیم بدون تغییر از گذر زمان میگذرند، اگر در مسیر سفر طولانی خویش دچار پسرفت و زوال شدند، صرفاً خود را بازسازی کرده و سلامت خود را بازمییابند و در آخرین تحلیل بهطور جزئی تغییر میکنند.» البته برودل بهسرعت میافزاید که با این گزاره نباید او را ساختارگرا بپنداریم، بلکه دوران ماندگار بهزعم او براثر برهمکنش و کناکنش دیالکتی جلوهها بروز میکند و منظور از آن ارتباط ارکستروار، همزمان و اندامواره جلوههای چهار عامل «انسان منفرد»، «گروههای انسانی»، «جغرافیا» و «زمان» است، منتها بهاندازه و بهجای مناسب و بهوقت مناسب.
وی ادامه داد: برای نمونه، آخرین دوران ماندگار برای ما ایرانیان دوران صفوی است. برای آن دوران بهسادگی میتوان از انسانهای منفرد بسیار برجسته، از جمله آخرین فیلسوف اصیل جهان اسلام، ملاصدرا، یا شیخ بهایی همهچیزدان برجسته یا رضا عباسی یاد کرد. به جسارت میگویم مرگ ملاصدرا در سال ۱۶۰۴ مرگ فیلسوفسازی جهان اسلام است. در این دوران میتوان از گروههای بارز بهعنوانمثال از طبقهی تجار مهم ایرانی سخن گفت که در آن زمان از مسلمانان و مسیحیان و یهودیان تشکیل میشد و در بازار ریالتو در ونیز آن زمان از بازیگران اصلی بود و همه با مرکزیت جغرافیایی اصفهان و با عرصهی عمومی میدان نقشجهان، ایران را به دومین بازیگر بزرگ جهانی بعد از عثمانی تبدیل کرده بود. چنانکه تا اواخر قرن نوزدهم بازیگران مهم تاریخ بشری عثمانی، ایران و در مرتبهی بعدی دزدان دریایی بودند، چراکه دزدان دریایی شبکهی راهی دریایی را در اختیار داشتند.
رجایی گفت: برودل بینش دیالکتی جلوهها را به خدمت گرفته تا برآمدن تمدنِ تجدد و غرب و جانشینی شرق را ترسیم و توصیف کند که از سدههای پانزدهم تا هجدهم شکل گرفته است. پس در پاسخ به چرایی خواندن برودل باید بگویم که او بهتر از دیگر مورخان تصویر واقعگرایانهای از تحولات چند سدهی گذشتهی بشر داده است که از اروپا آغاز شد و حالا جهانی و بهوجهی سرنوشت مقدر تمامی کرهی زمین شده است. این قضاوت من است و دانشوران جوان میتوانند آن را به چالش بکشند.
وی افزود: اما چرا از میان آثار او «تمدن و سرمایهداری» را اساسیتر و برای ایرانیان مناسبتر دانستهام. در سال ۱۹۷۴ جامعهشناس شهیر آمریکایی، دنیل بل، کتاب مهمی با نام «برآمدن جامعهی فرا صنعتی» منتشر کرد. من که تازه در آمریکا دانشجو شده بودم، در سفری به ایران از حمید عنایت برای برگردان این کتاب به فارسی مشورت خواستم. کتاب جالب و مورد بحثی بود و آن را تکاندهنده و دورانساز میخواندند. عنایت بدون اینکه صراحتاً پاسخ مثبت یا منفی بدهد، به ظرافت و رندانه گفت به گمانم باید مطلبی ترجمه شود که اولاً با جامعهی خودمان ارتباط و چفتوبست داشته باشد. بعد از آن بررسی کنیم که آیا این اثر در زمرهی کتابهای ماندگار هست یا قرار میگیرد یا نه. اگر اینطور نیست آیا کتابی است که مقولات روشی را (که همیشه مفیدند) در بردارد یا نه. من نیز کوشیدم این معیار سهگانه را ملکهی ذهن کنم.
این پژوهشگر علوم سیاسی گفت: با توجه به غربزدگی افراطی بیمنطق بخشِ مهمی از جامعه و از سوی دیگر غربستیزی خرافاتی و به همان اندازه افراطی بدنه اصلی نظام حکومت ترجمه و عرضه کتابی چنین پربصیرت برای شناخت غرب را بسیار مهم و ضروری دانستم. چراکه هر رابطهای، چه دوستی و چه دشمنی، بدون فهم درست و خردورزانه جز به سوءتعبیر و بحران نمیانجامد. این منطق درونی هر رابطه است که در آن نه تجلیل و نه تقبیح، بلکه تحلیل حاکم است. این حکم خردورزی و قانون عقل ارتباطات است.
وی افزود: جالب اینکه کتاب بالاتر از این چفتوبست، با وضعیت فعلی ایران، از نقد دو معیار دیگر عنایت نیز روسفید درمیآید. اولاً اسرار خزینه تاریخ تحول غرب را بر ما مینمایاند و از آزمون زمان و نقد نیز با سربلندی گذشته است، ماندگاری آن تضمین شده و اثری است تاریخی و مملو از اسرار امور. چنان تاریخی که ابنفندق، نویسندهی «تاریخ بیهق» خزانه اسرار امور میخواند و غفلت از اسرار و رموز آن را موجب درازدستی زمانه بر غفلتورزان میدانست. به بیان دیگر، از آثاری که داستان داستان وضع بشر را با داوری در معنای کانتی کلام (یعنی با بیطرفی، مشاهدهگرانه و ذهن گسترده) تسلیح کردهاند. کتاب «تمدن و سرمایهداری» ازایندست آثار است. بهجز این کتاب روش تاریخنگاری، توصیف و تصویر وقایع اتفاقیه را بهوجهی استوار و دقیق در اختیار میگذارد تا با گرتهبرداری از آن بتوان بهراحتی وضع مدنی و تمدنسازی بشر را در دیگر حوزههای فرهنگی توصیف و تفسیر کرد.
رجایی گفت: با تمرکز بر متغیرهای مستقل انسان، اجتماع و جغرافی و متغیر وابسته زمان و توجه به اینکه این متغیرها در همه حوزههای فعالیت بشری، سیاست، اقتصاد، اجتماع، علم و هنر دین و فرهنگ در حال گردش و حتی به زبان او بین گردشاند. از اینرو، برودل میگوید میتوان تحرک اجتماعی را برآمده از تمام تحرکاتی دانست که در یک اجتماع فرضی رخ میدهد؛ یعنی مجموعهی تحرکاتی که امتزاج یا امتزاجها را میسازد. در مجموع از نظر روشی بهزعم کتاب در صورتی میتوان واقعیت وضع بشر را آنطور که هست دریافت که روشی چندرشتهای، میانرشتهای، چند سطحی و چندلایهای را به خدمت بگیریم.
وی افزود: برودل با بینش دیالکتی جلوهها (یعنی هر آنچه در جامعه جلوه میکند) و روش یادشده وضع بشر غربی را در دورهای که چرخشی اساسی در زندگی آن و دنیا ایجاد شده، آورده است. چرخش از اقتصاد کشاورزی با مرکزیت شرق با شبکهی ارتباطی بسیار قدیمی راه ابریشم به اقتصاد مبتنی بر صناعت با شبکهی ارتباطی دریاها است.
این پژوهشگر علوم سیاسی گفت: راه ابریشم در دویست پیش از میلاد ایجاد شد و تا نیمههای ۱۴۰۰ به راه بود. اما این شبکه خراب شد، چراکه زمین گرم شد و کرونای اول آمد؛ بیماریای که از سال ۱۳۴۶ تا ۱۳۵۳ طول کشید و با نام مرگ سیاه شناخته شد. مرگ سیاه یکسوم جمعیت روی کره زمین را از بین برد. گرم شدن زمین این امکان را فراهم کرد که اروپای زیر یخ قابلکشت بشود و راه ابریشم به خشکسالی کشیده شود و همه راههای ارتباطی آن بمیرند.
وی ادامه داد: پیش از آن از دریا استفاده میکردند، ولی همیشه در کنارههای ساحل، ولی یکباره این حرکت عمودی شد. ونیز مرکز این اقتصاد جهانی شد و در ادامه روند جهانیشدن شروع شد. به بیان برودل از سال ۱۵۹۰ تا ۱۶۱۰ مرکز اقتصادی جهان به آمستردام منتقل شد و تا حدود دو قرن همانجا ماند. بین سالهای ۱۷۸۰ تا ۱۸۱۵ این مرکز به لندن انتقال یافت و در سال ۱۹۲۹ اقیانوس اطلس را پیمود و در شهر نیویورک مستقر شد و هنوز هست.
رجایی گفت: اینکه چطور این شهرها مهم شدند، نیاز به تحقیق و تعمق دارد. گاهی این امر تصادفی و از سر شانس بوده است. برای نمونه، اگر جرج واشنگتن نمیخواست زمینهایش گرانتر شوند، شاید واشنگتن پایتخت نمیشد. اما در کل سرمایه به جایی میرود که خریداری دارد، حال هر نوع سرمایهای از سرمایهی اقتصادی تا فکری است، اما برودل از این جابهجایی مراکز اقتصادی و چرخش بزرگ چه تصویری به دست میدهد.
وی افزود: اگر به سه متغیر مستقل (انسان، اجتماع، جغرافی) بازگردیم، سرنخهای جالبی به محتوای این سه جلد مییابیم. به نظر هر یک از زیرعنوانهای این سه مجلد همتای یکی از این سه متغیر است. چیستی این ساختارها و چگونگی شکلگیری آنهاست که برودل را به نوشتن این کتاب تشویق کرده است. او در جلد اول به زندگی خصوصی افراد توجه میکند و راجع به نان، چایی، قهوه، سیگار، سیبزمینی، ساختمان صحبت میکند. در گزارش مفصلی از این چیستیهاست که از سیر تا پیاز ساختارهای مربوط به مقولات زندگی هر روزه را به یاد ما میآورد و ما میتوانیم این را الگو بگیریم و ساختار زندگی روزمرهمان را در عهد صفوی یا دیگر دوران بررسی کنیم.
این پژوهشگر علوم سیاسی گفت: در عینحال، خلاف ابنخلدون که ابتدا روششناسی خود را در کتاب دوجلدی مقدمه میگذارد و در ادامه به سراغ وقایع میرود، برودل روششناسی را در دل وقایع میگذارد و این حکمت و حکایت را در تکتک یادداشتها میآورد. مثلاً در میانهی سخن گفتن از نان از مناسبات تمدنها نیز سخن میگوید.
وی ادامه داد: قوت کار برودل در ارائهی یک تصویر تاریخی دقیق است که با شیرینی یک حکایت حکیمانه بیان شده است تا گزارشی پر از ارقام و روزشماری خشک و ملالآور. به همین دلیل وقایع اتفاقیهی برودل جاندار است. البته او هم آمار و ارقام ارائه میکند. او چرخش عمیقی را که در زندگی ما رخ داده است پیش رو میآورد و میگوید این طبقهی اول زندگی بشر است: تحلیل ضرورتها و پاسخگویی به ضرورتهایی که زندگی انسان ایجاب میکند.
رجایی گفت: در دومین مجلد از کتاب برودل، تمرکز بر تجمع آدمی است که به مناسبات و مبادلات اقتصادی توجه دارد. او میگوید آرامآرام مبادلات تهاتری با به میدان آمدن پول به مراودات سرمایهداری تبدیل شد. سرمایهداری چیز خوبی است، سوداگری چیز بسیار بدی است. بازاریان ایرانی اراک در گذشته، شب عید بسیاری خانهها را لباس نو میدادند و زمستان گونی زغال. وقتی برودل از نظام سرمایهداری سخن میگوید به چنین اموری اشاره دارد.
وی افزود: برودل میگوید ما نظام سرمایهداری را از چین و هند و ایرانیان یاد گرفتیم، آن را قوام دادیم و بهصورت نظامی پیچیده درآوردیم. این از نمایشگاه، فروشگاه و بازار و در ادامه از کارخانه و کارگاه شروع شده است. او بهخوبی تحلیل میکند و اصرار دارد که ما غربیان سرمایهداری را اختراع نکردهایم، بلکه آن را بسط داده و به شکلی پیچیده درآوردهایم. او ادعا میکند که سرمایهداری مقولهای همهجهانی و همهوقتی بوده است. بنابراین، من احساس میکردم برودل میخواهد بگوید سرمایهداری یک نظام اقتصادی نیست، بلکه یک نظام تمدنسازی است. سرمایهدار خوب به همهی سرمایهها توجه میکند، آبانبار میسازد، به دانشگاه و مدرسه و بیمارستان کمک میکند. چراکه احساس میکند این قاعده بازی است و اگر چنین نکند کار خودش لنگ میشود. اما متأسفانه ما در شصت سال گذشته سرمایهداریمان را به سوداگری تبدیل کردهایم.
این پژوهشگر علوم سیاسی گفت: جلد سوم به متغیر مستقل یا جغرافیا توجه میکند و نشان میدهد که چگونه نظام سرمایهداری در اروپا آرامآرام به پدیدهای جهانی تبدیل شده است که در رأس آن سرمایهداری است. اگر بانکها در کشوری مثل کانادا بهخوبی کار میکنند، آنطور که ماکس وبر میگوید، به سبب روحیهی سرمایهداری و اخلاق پروتستانیسم است.
وی افزود: برودل میگوید هدف من در جلد سوم و آخرین جلد اساساً این است که تاریخ اقتصادی جهان بین سدههای پانزدهم تا هجدهم را بهمنزلهی تاریخ کل جهان، در یکجا جمع کنم. این مرا به یاد کتاب «برآمدن غرب» ویلیام مکنیل راجع به برآمدن غرب میاندازد که از بینالنهرین شروع میشود. برودل نیز توضیح میدهد که تحول مرکز اقتصادی سرمایهداری در چین و هند و روسیه بود و بعد سر از ونیز و آمستردام و لندن و سرانجام نیویورک درآورد.
رجایی گفت: ابنخلدون در تحلیل خود از تمدن کشاورزی زمان خودش میگوید: «جهان بوستانی است که دیوار آن دولت است و دولت قدرتی است که بدان دستور و سنت زنده میشود و دستور سیاستی است که سلطنت آن را اجرا میکند و سلطنت آئینی است که سپاه آن را یاری میدهد و سپاه یارانی باشند که ثروت آن را تضمین میکند و ثروت روزیای است که رعیت آن را فراهم میآورد و رعیت مردمانی باشند که داد آنها را نگه میدارد و داد باید در میان مردم اجرا شود و قوام جهان بدان است و جهان بوستانی است.»
استاد تمام فلسفهی سیاسی و روابط بینالملل گفت: اگر بخواهم از این سه جلد به تبعیت از ابنخلدون جمعبندی کنم باید بگویم که جهان غرب باغ یا بوستانی است که نظام سرمایهداری آن را جان و پویایی میدهد. نظام سرمایهداری را چرخ بازرگانی به حرکت درمیآورد. چرخ بازرگانی را سرمایهداران هدایت میکنند. سرمایهداران را تجارت درونمرزی حیات میبخشد. تجارت درونمرزی استواری خود را از شبکهی شهرهای تجاری میگیرد و شهرهای تجاری را تجارت راه دور و ورا دریاها و حالا بینالمللی تغذیه میکند. تجارت راه دور و ورا دریاها را دولت حمایت میکند. دولت را نظام سرمایهداری پشتیبان است و نظام سرمایهداری روند تجدد را جان و پویایی میدهد و روند تجدد باغ و بوستانی است که جهان غرب را سامان داده است و جهان غرب باغ یا بوستانی است.