به گزارش خبرنگار مهر، رماننویس، شاعر و نمایشنامهنویس نروژی، یون فوسه – که برای رمانهایش که با مضامین پیری، مرگومیر، عشق و هنر دست و پنجه نرم میکنند، مخاطبان رو به رشدی در دنیای انگلیسیزبان یافته است، نویسندهای پرکار است که حدود ۴۰ نمایشنامه، رمان، شعر، مقاله، کتاب کودکان و آثار ترجمهای منتشر کرده و مدتهاست بهخاطر زبان متعالی و تجربههای رسمیاش مورد احترام بوده است.
آثار فوسه به حدود ۵۰ زبان ترجمه شده و نمایشنامه های وی او را به یکی از پرمخاطبترین نمایشنامهنویسان زنده جهان بدل کرده است. اما او مدتی است در کشورهای انگلیسی زبان با تحسین زیادی روبهرو شده که بیشتر آن به لطف رمانی با عنوان «سپتولوژی» است که سال پیش نامزد نهایی جایزه کتاب ملی شد و رمانی از وی که نامزد جایزه بینالمللی بوکر شد.
او مدتهاست که به عنوان یکی از شانسهای جدی دریافت نوبل ادبیات مطرح بوده و حتی سال ۲۰۱۳، شرطبندیهای بریتانیایی روی او تاکید داشتند. هنگامی که سرانجام او انتخاب دریافت این جایزه شد در حالی سازمان دهندگان جایزه نوبل توانستند به او اطلاع بدهند که فوسه در حال سفر به روستایی در ساحل غربی نروژ بود که در آنجا خانهای دارد.
فوسه در پاسخ به این سوال که هدفش از ارائه آثارش به خوانندگان چیست، گفت امیدوار است آنها بتوانند نوعی آرامش را در نوشتههایش یا از طریق آنها بیابند.
نمایشنامههای فوسه با آثار دو برنده دیگر جایزه نوبل یعنی هارولد پینتر و ساموئل بکت مقایسه میشود و وی را حتی به یاد هنریک ایبسن، نمایشنامه نویس مشهور نروژی، «ایبسن جدید» مینامند.
او سال ۲۰۱۴ در مصاحبهای به گاردین گفت: من فضای خودم را در جهان ایجاد کردم و اینجا جایی است که در آن احساس امنیت میکنم.
فوسه در جوانی کمونیست و آنارشیست بود. وی که در رشته ادبیات تطبیقی در دانشگاه برگن تحصیل کرده به جای بوکمال که زبان نروژی پرکاربردتری برای ادبیات است، به نینورسک، زبان اقلیت مینویسد. در حالی که برخی استفاده او از نینورسک را به عنوان یک بیانیه سیاسی تفسیر کرده اند، فوسه گفته است که این فقط زبانی است که او با آن بزرگ شده است.
معروفترین آثار فوسه شامل رمانهای «مالیخولیا» است که در ذهن یک نقاش دچار شکست ذهنی میگذرد، رمان «صبح و عصر» او که با لحظه تولد قهرمان داستان آغاز میشود و با آخرین روز زندگی او به پایان میرسد. و اثر هفت جلدی «سپتولوژی» که بیش از ۱۰۰۰ صفحه دارد و درباره دو هنرمند مسن است که ممکن است یک نفر باشند: یکی به موفقیت رسیده است، در حالی که دیگری الکلی شده است.
گرچه فوسه کارش را به عنوان شاعر و رمان نویس آغاز کرد، اما به عنوان نمایشنامهنویس به شهرت رسید. از اواخر دهه ۱۹۹۰ او به مدت ۱۵ سال روی تئاتر تمرکز کرد و به طور گسترده برای تولید بینالمللی نمایشنامههایش سفر کرد، اما دوباره به داستاننویسی بازگشت؛ سفر را متوقف کرد، الکل را کنار گذاشت و به دین کاتولیک گروید. وی نوشتن را نوعی ارتباط عرفانی خوانده است.
او در مصاحبهای ایمیلی که پنجشنبه انجام داد گفت که دههها نوشتن به او فروتنی را آموخته است و انتظار داشتن را کنار گذاشته است.
این نویسنده گفت: وقتی شروع به نوشتن میکنم، هرگز مطمئن نیستم که بتوانم کار جدیدی خلق کنم. هیچ وقت از قبل برنامهریزی نمیکنم، فقط مینشینم و شروع به نوشتن میکنم و در یک جای معین این احساس به من دست میدهد که کار از قبل نوشته شده و من فقط باید قبل از ناپدید شدن آن را روی کاغذ بیاورم.
آدام زی لوی، ناشر آمریکایی فوسه که از سال ۲۰۲۰ شروع به انتشار آثار وی کرده است، گفت: کار او میتواند به طرز فریبندهای ساده باشد. نثر او اغلب بسیار حجم کمی دارد، اما خواننده را شگفتزده میکند. جملات او تاب میخورند، از یک جا شروع میشوند و در نقطهای دوباره به همان جا بازمیگردند.
دمیون سرلز، یکی از مترجمان انگلیسی زبان فوسه هم درباره آثار وی گفته است: یکی از مفاهیم کلیدی که او در داستانهایش از آن استفاده میکند صلح است. یک صلح واقعی حتی اگر اتفاقهای رخ دهد که سخت هستند مثل مردن افراد و طلاق.