به گزارش خبرگزاری مهر، کتاب «سرباز روز نهم» نوشته محمدمهدی رحیمی، پریسا وزیرلو و فرزانه مردی به تازگی توسط انتشارات راه یار به چاپ بیست و سوم رسیده است. این کتاب زندگینامه جامع شهید مدافع حرم مصطفی صدرزاده است.
«سرباز روز نهم» حاصل زندگی مجاهدانه و خستگیناپذیر شخصی است که میتواند در دوره حاضر، بیشک الگویی دستیافتنی باشد. او که از سال ۱۳۹۲ با دهها ترفند پایش را به سوریه باز میکند، ظرف دو سال از چهرههای محبوب و مؤثر مدافعان حرم میشود؛ تا جایی که سردار شهید سلیمانی را به تمجید وامیدارد. در این کتاب سعی کردیم شهید و زندگیاش را آنطور که میتواند در میدان زندگی اجتماعی مردم الگو شود، نشان دهیم و نه صرفاً روایتی ماورایی و صرفاً معنوی و احساسی از شهید ترسیم کنیم. شاید گشتی در زندگینامهها و خاطرات شهدا آنطور که نشر شدهاند، ما را به این رهنمون کرد که: «ملموس و واقعی تصویر کنیم، نه دستنیافتنی!»
آنچه شهدا را الگو میکند، همه زندگی ایشان است. مصطفای شهید، زندگی فردی و خانوادگی شیرینی دارد که همین برای مخاطب خواندنی و لذتبخش خواهد بود؛ اما شقوق فرهنگیاجتماعی و اندیشهای و حتی سیاسی زندگی ایشان، افقی را پیش رویمان باز میکند.
در این کتاب سعی کردیم جامعه را آنطور که هست نشان دهیم؛ با همه خوبیها و بدیهایش، با زیاد و کمش. به همین دلیل، کمی بیشتر از زندگی مصطفی را گفتیم؛ کمی نزدیک شدیم به محلهاش، به ریشههایش و به زمانهاش. حتماً خاطرات سال ۸۸ برای مردم تلخ است؛ ولی نباید فراموش شود که مایه عبرت است.
از آن جهت که مصطفای شهید در همین جامعه زیسته و با همین مشکلات یا بیشترش جنگیده و بر بنبستهایش فائق آمده است، برای مخاطب شیرین و افقگشاست. در واقع، اساساً ما با روایت شهید و زمانهاش، هم نقد کردهایم و هم راه نشان دادهایم؛ چه اینکه شهدا مسیر امنی هستند برای صلاح و اصلاح…»
استفاده از صوتهای متعدد شهید که در موقعیتهای مختلف ثبت شده نیز از ویژگیهای این کتاب بهشمار میرود؛ از سخنرانی شهید قبل از عملیاتها گرفته تا زمانی که برای دوستانش خاطره میگفته است. همچنین مصاحبه با برخی فرماندهان ایرانی جبهه مقاومت که شاید برای اولین و آخرینبار فرصت گفتوگو با ایشان فراهم شد نیز از جمله مطالب خاص کتاب حاضر است. در بخشهای مختلف این کتاب، علاوه بر استفاده از تصاویر آرشیوی درباره فعالیتهای مختلف شهید مصطفی صدرزاده، قسمتی از فیلمهای موجود نیز به صورت QR کد درج شده است.
مصطفی صدرزاده که فرماندهی گردان عمار لشکر فاطمیون را برعهده داشت، اول آبان ۱۳۹۴ مصادف با تاسوعای حسینی در مبارزه با تروریستهای تکفیری در حومه حلب به شهادت رسید و پیکر مطهرش در گلزار شهدای بهشت رضوان شهریار به خاک سپرده شد.
رهبر معظم انقلاب در تقریظی که مدتی پیش منتشر شد، چنین نوشتند «پیش از این کتاب دیگری در شرح حال شهید صدرزاده خواندهام، ولی ابعاد شخصیت محبوب و چندجانبهی این شهید عزیز در این کتاب بیشتر بیان شده است. این چهرهی برجسته بی شک یک الگو است برای جوانان امروز و فردا. ارادهی قوی، فهم درست، روحیهی ایثار، شجاعت، خستگیناپذیری، ادب، دلِ انباشته از محبت و صفا، و بسی دیگر از خصوصیات برجسته، بخشهایی از شخصیت این جوان فداکار و انقلابی نسلهای دوم و سوم انقلاب است. خواندن این کتاب برای من غبطهانگیز است. این گلهای سرسبد به چه مقاماتی رسیدند، و من و امثال من چگونه در این مسیر، پای در گل ماندیم. سلام و صلوات خدا بر شهید مصطفی صدرزاده و همسر صبور و پدر و مادر ایثارگر او.»
در بخشی از این کتاب میخوانیم:
«اوایل اردیبهشت ۱۳۹۲ بود. در خبرها آمد که تکفیریها مزار حجربنعدی را تخریب کردهاند. مصطفی تصمیم گرفت به سوریه برود. رفت سپاه قدس، ولی گفتند مدرک لیسانس و داشتن کارت پایانخدمت جز شرایط عضویت است. مصطفی هم که هیچکدام را نداشت، به هر دری زد نشد.
ناامیدانه سر به مزار شهدای گمنام گذاشت و مدام میگفت: «تو رو به خدا کار منو راه بندازین، من باید برم.» وقتی که میدید التماسهایش بیفایده است، شروع میکرد به دادوبیدادکردن و شاخوشانهکشیدن برای شهدا که آبرویتان را میبرم. به شهدا گفت: «تاحالا هر کاری کردم، برای شما کردم. خواستم مقام شهدا رو بالا ببرم. اگه دست منو نگیرید و بهم کمک نکنید، میام اینجا داد میزنم و میگم اینا هیچچیزی نمیدن؛ الکی اینجا نیاید.» بهش گفتم: «انشاءالله هرچی به صلاحته همون میشه، غصه نخور.» گفت: «از خدا دیگه صلاح نمیخوام؛ سِلاح میخوام. دعا کن خدا به من سلاح بده.»
بعد هم به حاجآقابهرامی زنگ زد و گفت: «حاجآقا، این رفیقهای شهیدت نامرد و بیمعرفتن! دست ما رو نمیگیرن. میخوایم به عشق حضرت زینب (س) بریم جنگ. چرا هماهنگ نمیکنن؟»
چاپ بیست و سوم این کتاب با ۶۳۲ صفحه و قیمت ۲۰۰ هزار تومان عرضه شده است.