«علمدار خرمشهر» عنوانی است برای شهید لرستانی «نظرعلی بهاروند» که در گمنامی جاودانه شد؛ شهیدی که در فتح خرمشهر پرچم پر افتخار جمهوری اسلامی ایران را بر فراز گنبد مسجد جامع خرمشهر نصب کرد.
نظرعلی بهاروند فرزند علیمحمد بهاروند در پنجم خردادماه سال ۱۳۴۳ در روستای دارایی از توابع شهرستان خرمآباد دیده به جهان گشود، پدرش کشاورز و دامدار بود و زندگی قشلاقی و ییلاقی او سختیهای خاص خود را پیش رو داشت.
نظرعلی وقتی به سن شش سالگی رسید جهت تحصیل در مدرسه ثبتنام کرد و در مدرسه چادرنشینی و عشایری شروع به درس خواندن نمود و تا پنجم ابتدایی درس خواند و دوره ابتدایی را در حال کوچرو و عشایری ادامه داد و پس از آن وارد دوره راهنمایی شد.
دیگر ناچار و مجبور بود که جهت ادامه تحصیل به شهر یا روستای محل سکونت خود بیاید و از آنجا که خیلی از عشایر در شهر و روستا سرپناه و جایی برای خود نداشتند مجبور بودند بچههایشان را به اقوام و فامیلهایی که در شهر یا روستا بودند بسپارند و شهید گرانقدر نیز از اینگونه بچهها بود.
از آنجایی که شهید از همان کودکی غیرت و جوانمردی در وجودش جاری و ساری بود توانست اینگونه مشکلات و معضلات و دوری از پدر و مادر و خانواده را تحمل کند و درس خواندن را به نحواحسن به انجام برساند و همیشه ازجمله دانشآموزان موفق و پیروز میدان باشد و نتیجه زحمات خود را در پایان سال با حلاوت و شیرینی نمایان و ظاهر کند و دل پدر و مادر و خانواده خود را در این زمینه شاد نماید.
او هر موقع که سالتحصیلی را تمام میکرد در کنار خانواده مشغول به کار و زندگی میشد و دوشادوش پدر و دیگر اعضای خانواده زندگی را ادامه میداد و به کارهای کشاورزی و دامداری که جزو اصلی زندگی روزمره این خانواده بود اهتمام میورزید و پدر خانواده با وجود چنین فرزندی احساس نگرانی و اضطراب را در دل خود راه نمیداد و با عشق و علاقه زندگی را سپری نمود و حتی به همسایگان و دوستان هم مدد و کمک را دریغ نمیکرد و با روحیه عالی و اخلاق و منشی مردمی در بین اجتماع حضور داشت چنانچه در سن نوجوانی شروع به نماز خواندن و روزه گرفتن کرد و همیشه به نماز اول وقت اهمیت میداد و در اولین فرصت نماز را به جا میآورد و سعی میکرد که دوستان و خانواده را هم به نماز دعوت کند و مایه ترغیب و تشویق آنها باشد، گاهی آنها را در کنار خود جمع میکرد و به آنها نماز آموزش میداد و آنها را تشویق به یادگیری میکرد که «شما خیلی خوب یاد گرفتید آفرین بر شما» و با این لحن توانست خیلی از مردم عادی و عوام را با نماز آشنا کند.
پایان دوران دبیرستان نظرعلی مصادف شد با آغاز انقلاب اسلامی، از بدو ورود امام خمینی(ره) به میهن علاقه خود را نسبت به امام امت و ولیامر مسلمین جهان نشان داد و دوست داشت که از خادمان و نیروهای خدوم امام راحل باشد و خلاصه تاب و بیقراری او را به خدمت بسیج درآورد که این عشق و علاقه او را رهسپار جبهههای حق علیه باطل کرد و در عملیاتهای مختلف ایفای نقش نمود و پا به پای دیگر همرزمان خود در جبهه با دشمن بعثی جنگید تا اینکه در عملیات بیتالمقدس در ۲۳ تیرماه سال ۱۳۶۱ یعنی در ۲۱ رمضان در منطقه شلمچه در حین عملیات ترکش خمپاره در ناحیه کمر به ایشان اصابت میکند و مجروح میشود.
به نقل یکی از همرزمانش که میخواهند او را به پشت جبهه انتقال بدهند قبول نمیکند و میگوید من را بگذارید و بروید تا مانع پیش روی شما نشوم تا اینکه جام شهادت مینوشد و به آرزویش میرسد، وی همیشه دوست داشت که در ایثار و سختی باشد و دوستانش در رفاه و راحتی باشند.
خصوصیات اخلاقی شهید نظرعلی بهاروند
در عملیات آزادسازی خرمشهر اولین رزمندهای بود که پرچم جمهوری اسلامی را بر گنبد مسجد جامع خرمشهر نصب نمود و این از افتخارات و جانفشانی این شهید گرانقدر محسوب میشود هر موقع از جبهه برمیگشت به تمامی اقوام و فامیل سرکشی میکرد و آنها را به نظام و انقلاب و امام خمینی(ره) تشویق و علاقهمند میکرد و همیشه میگفت: «شهید نظر میکند به وجهالله».
توصیهاش به پدر و مادر و برادران و خواهرانش این بود که اگر من شهید شدم، نگران نباشید و غصه نخورید و افتخار کنید که به خانواده شهدا و ایثارگران پیوستهاید و از شما میخواهم که این راه خدایی الهی و انسانی را ادامه دهید و یک لحظه هم در پیشرفت و ترقی و مدد به جمهوری اسلامی کوتاه نیایید چراکه جنگ در راه خدا و ستیز با کفار است و هر کس از این جهاد و شهادت کوتاه بیاید بدانید که خیانت نموده و در روز رستاخیز و قیامت باید جوابگو باشد زیرا ملتی که شهادت دارند اسارت ندارند و همیشه سربلندی، عزت، اقتدار، ایمان به خدا و جایگاه رفیع و بلند خواهند داشت.
علاقه این جوان گرانقدر این بود که کتابهای نهجالبلاغه را همیشه مطالعه و نکات برجسته و مفهوم به دست آمده را برای جمع تعریف و تفسیر میکرد اهل نماز و روزه بود و خواهران و برادران و دیگران را به نماز و روزه تشویق میکرد و خود جلوی جمع ایستاده و شروع به نماز خواندن میکرد با صدای بلند تا دیگران هم بشنوند و هم یاد بگیرند و آهسته آهسته نماز را آموزش میداد تا یاد بگیرند همیشه شهدا را اینگونه توصیف میکرد که کسانی که در راه خدا شهید میشوند نمردهاند بلکه زندهاند و نزد پروردگار مهربان خود روزی میخورند.
شهید نظرعلی بهاروند همیشه آموزههای دینی و اعتقادی خود را با کمال متانت و بزرگی برای دوستان و همنوعان خود به زیبایی و روشنایی و با لحنی شیوا و ساده توصیف و از راهها و اسلوبهای شیرین خود آنها را به وجد و شادی میآورد.
در فرازی از وصیتنامه شهید نظرعلی بهاروند آمده است: «پدر و مادر مهربانم میدانم که هر پدر و مادری دل در آرزوی فرزندش دارد و میخواهد که فرزندش بهترین و شایستهترین باشد و همیشه خیر و صلاح فرزندانش را میخواهد همانطور که میدانید ما در کشور و آب و خاکی متولد شدهایم که این آب و خاک با نام محمدی(ص) آغشته شده است و آداب و رسوم مسلمانی ایجاب میکند که هرگاه بیگانهای به خاک و آب سرزمینت دستدرازی کرد همه باید بسیج شویم و در راه میهن و خاک خود جانفشانی و ایثار کنیم و تا لحظه شهادت آرام ننشینیم و حاضر نشویم که یک وجب از خاک پاک میهن اسلامیمان به دست دشمن بیفتد و باید با تمام توان و جان از خاک وطنمان پاسداری و پایمردی کنیم.
بدانید که این انقلاب از دوران امام حسین(ع) شروع شده و تا زمان انقلاب حضرت مهدی(عج) ادامه دارد و ما جوانان ایران اسلامی تا آخرین قطرههای خون که در وجودمان جاری و ساری است دست از انقلاب اسلامی ایران برنمیداریم و به قیمت جانمان از آن حفاظت و نگهداری میکنیم چرا که ما رهروان حسینی و اسلام ناب محمدی(ص) هستیم.
وصیت اینجانب به پدر، مادر، برادران و خواهرانم این است که اگر این توفیق الهی نصیب من شد که بتوانم در راه امام حسین(ع) شهید شوم از شما خواهش میکنم که ذرهای ناراحت نباشید چون شهید شدن در راه اسلام و در راه امام حسین(ع) شانس و بخت هر کسی نمیباشد چراکه باید سعادتی و نصیبی در آن باشد و هرگاه که این سعادت نصیب من شد دوست دارم که با آوردن پیکر من به زادگاهم که همان روستای دارایی میباشد به خاک سپرده شوم تا برای پدر و مادرم ایجاد زحمت نشود و بهراحتی بر سر مزار من بیایند و آرام بگیرند.»
انتهای پیام