به گزارش خبرنگار ایسنا ،کارگاه «کارگردانی، از فیلمنامه تا پرده نقرهای» بعدازظهر دوشنبه ۸ خرداد با حضور همایون اسعدیان نویسنده و کارگردان در سالن فردوس موزه سینما برگزار شد.
همایون اسعدیان با بیان اینکه ایده برخی از فیلمنامهها از داستان واقعی شکل میگیرد، گفت: همیشه پیش از شروع کار از خودم دغدغه ساخت آنرا می پرسم، زیرا معتقدم باید بدانید کدام قسمت داستان شما را قلقلک میدهد که دوست دارید آن را تبدیل به تصویر کنید. گاهی ممکن است یک جمله یا یک حس، فیلمساز را به ساخت فیلم ترغیب کند تا ایده کمکم شکل گیرد و تبدیل به فیلمنامه شود.
وی افزود: یادم میآید روزی به جلال مقدم گفتم «فرار از تله» را چگونه ساختی؟ و او گفت زمانی به مزارع نیشکر میرفتم و ماهی یک بار از مراحل برداشت نیشکر و آتش زدن آن فیلم میگرفتم؛ در آن زمان می دیدم که پرندهها بالای مزرعه پرواز میکنند و همچنین پرندههای شکاری بلدرچینهایی که لابلای مزارع آشیانه ساخته بودند را شکار میکنند، دائم با خود فکر کردم این میتواند نهایت رذالت باشد و تصمیم گرفتم فیلمی بسازم که در نهایت شد؛ «فرار از تله».
کارگردان فیلم سینمایی «بوسیدن روی ماه» ادامه داد: من معتقدم موضوع فیلمنامه میتواند آزار دهنده، جذاب یا انسانی باشد تا به دغدغه ذهنی برای ایده فیلمنامه تبدیل شود. گاهی هم انتخابهای افراد در شرایط بحرانی میتواند تبدیل به یک قصه برای فیلمنامه شود.
وی با اشاره به اهمیت لوکیشن در کارگردانی گفت: وقتی میخواهیم ایده را بنویسیم باید اتفاقاتی که مکان یا به اصطلاح لوکیشن اتفاق میافتد را خوب در نظر گرفت. در سینمای ما اغلب لوکیشنها تکراری است و فیلمسازان متاسفانه دمدستیترین و سادهترین لوکیشنها را انتخاب می کنند. مثلا برای آشنایی و بیان حس عاشقانه از لوکیشن پارک یا کافیشاپ استفاده میشود. درحالیکه باید توجه داشته باشیم که از لوکیشن میتوان در راستای انتقال حس استفاده کرد، مثلا میتوان از امکانات لوکیشن مترو با صدا و حرکت قطار یا سکوت جاده خالی حس استرس را منتقل کنیم.
اسعدیان ادامه داد: لوکیشن میتواند در تضاد با حسی که می خواهیم منتقل کنیم باشد. مانند شهربازی که فضای شادی است و در آن موزیک پخش میشود، شخصیت فیلم میتواند غمگین باشد. این موضوع هیچ قائدهای ندارد و ایجاد آن در لوکیشنهایی که در تضاد با حس فیلمنامه است، مربوط به خلاقیت فیلمساز است.
وی افزود: مشاغل نیز از موارد دیگری است که میتوان از آن در راستای انتقال حس فیلمنامه استفاده کرد که متاسفانه در فیلمهای ما تکراری و دمدستی هستند. اکثر مشاغل مانند: پزشک، کارمند، مهندس، معلم و… است که اتفاقا می تواند به شخصیت داستان ویژگیهایی دهد که ما به آن حتی فکر هم نمیکنیم درحالیکه هر شغل با خود یک سری ویژگیهای خاص خواهد داشت.
کارگردان فیلم سینمایی «طلا و مس» درباره مونتاژ فیلم نیز گفت: به نظرم برای مونتاژ فیلم باید یک ماه از کار فاصله گرفت تا بتوانید فیلم خوبی ارائه دهید، نباید به بهانه رساندن به جشنواره ها و… در این مورد که بسیار هم مهم است، عجله کرد زیرا باید از حس خود فاصله بگیریم و بعد دوباره به فیلم برگردیم. حتی بهتر است مونتاژ و تدوین فیلم توسط کسی غیر از کارگردان انجام شود زیرا فرد دیگر بهتر میتواند درباره حذف سکانسها و کوتاهتر شدن فیلم تصمیم بگیرد.
وی ادامه داد: مثلا دو نسخه از فیلم «سینماپارادیزو» آمریکایی و ایتالیایی وجود دارد که نسخه آمریکایی آن کوتاه تر شده است؛ به طوری که کارگردان فیلم نسخه کوتاه تر شده را بیشتر تایید میکند.
اسعدیان درباره استفاده از لنز و دوربین در کارگردانی نیز گفت: دوربین ابزاری در دست ما است و اگر قابلیتهای آن را نشناسیم نمیتوانیم فیلمساز خوبی باشیم. کادر دوربین و در واقع کارگردان تعیین میکند که مخاطب چه چیزی را ببیند. استفاده از نوع لنز با توجه به موضوع فیلم نیز بسیار مهم است؛ کارگردان باید بداند برای فیلم کمدی، کودک و… از چه نوع لنز و کادری استفاده کند.
وی ادامه داد: لنز تِله، عمق میدان کمتری دارد به همین دلیل نقاط مبهم ایجاد میکند و حس ترس را بیشتر منتقل میکند چون از چیزی که نمی بینیم نگران میشویم و این درحالیست که در فیلم کودک باید همه چیز واضح باشد. در فضای شاد بدون استرس باید از لنز نرمال و واید استفاده کنیم چرا که قرار است فضای امنی ایجاد کنیم. لنز تله برای تراژدی و لنز واید برای کمدی کاربرد دارد. دوربین وسیله مکانیکی بی روحی است که ضبط می کند بنابراین باید توجه داشته باشیم که حرکت دوربین و کات نکردن هر کدام معنا و مفهومی دارد. «کات» کشف ناگهانی است و کات نکردن نشانه فهم تدریجی در فیلم است که نمونه آنرا با شناخت لنز و دوربین توسط کارگردان را در صحنه سرگیجه هیچکاک می بینیم.
وی با اشاره به خلاقیت در کارگردانی گفت: گاهی کارگردان با برهم زدن برخی اصول، خلاقیت ایجاد میکند. در سینما باید خط فرضی رعایت شود ولی در فیلم «از نفس افتاده» ژان لوک گدار این اصل زیر پا گذاشته میشود و کار خلاقانهای ایجاد میشود و این کار نیاز به درک دقیق از قائده و خلاقیت دارد.
کارگردان فیلم سینمایی «نیش» درباره میزانسن نیز گفت: میزانسن از مهمترین بخشهای کارگردانی است زیرا در این بخش میتوانید ایدههای افراد را بگیرید و به نفع خود مصادره کنید. کارگردان خلاق و باهوش کسی است که از عوامل صحنه نیز ایده بگیرد .کارگردانی درواقع تخصصی است که در ذهن شما اتفاق میافتد و اگر هزار پلان میگیرید، شما تنها کسی هستید که متوجه میشوید سر صحنه چه اتفاقی میافتد؛ این یک تخصص پنهان است.
وی با بیان اینکه در میزانسن مهم است فضای واقعی ایجاد کنیم، بیان کرد: فضای واقعی برای مخاطب جذاب تر است مثلا وقتی کیانوش عیاری و اصغر فرهادی در فیلم صحنههای واقعی ایجاد میکنند به چشم میآید. باید توجه داشته باشیم میزانسنهای رئال خود را درست درآوریم و از کلیشه پرهیز کنیم.
اسعدیان همچنین درباره نورپردازی نیز گفت: در فیلم نورپردازی نباید به رخ کشیده شود و در عین حال باید تصاویر جذاب با استفاده از نور خلق شود. زیبایی مهم است ولی منطق نیز باید در کار رعایت شود و فیلمبرداری نباید سوار صحنه باشد، بلکه باید در خدمت کارگردانی باشد.
وی با بیان اینکه جسارت نسل جدید در ریسک کردن و خلاقیت در سینما از نسل ما بیشتر است، یادآور شد: سینما هم مانند همه پدیدهها رو به تحول است، حتی سوژه ها نیز عوض میشوند. امروز با شیوه های خلاقانه فیلمنامه نویسی و کارگردانی مواجهی هستیم و اگر با نسل جوان همراه نشویم بازندهایم. تفاوتی که حرفه ما با سایر حرفهها دارد این است که اگر اشتباهی مرتکب شویم اشتباه ما را روی پرده نشان میدهند.
اسعدیان در پایان بیان داشت: ۳۰ درصد کارگردانی هنر و۷۰ درصد مدیریت و کنترل است و یک کارگردان باید بتواند به راحتی یک گروه ۵۰-۶۰ نفره را هدایت و مدیریت کنید.
انتهای پیام