خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و ادب _ صادق وفایی: سومینقسمت از بررسی کتاب «زندگی من» نوشته گلدا مایر که با ترجمه مختار مجاهد توسط انتشارات موسسه مطبوعاتی ایران به چاپ رسیده، از جایی شروع شد که مایر برای اولینبار به فلسطین پا گذاشته و فعالیتهای خود برای برپایی دهکدههای اشتراکی و دولت سوسیالیستی اسراییل را در فلسطین آغاز میکند. قسمت سوم در جایی به پایان رسید که مایر در سال ۱۹۳۲ به آمریکا سفر کرد تا مانند سفرهای دیگر خود، از یهودیان سرمایهدار و سوداگر اینکشور، اعانه و کمک اقتصادی جمعآوری کند.
قسمت چهارم پرونده بررسی «زندگی من» از ادامه مقطع ۱۹۳۲ و آغاز وقاحتهای بیشرمانه و بیمثال گلدا مایر در متن شروع میشود. در اینبازه زمانی، صهیونیستهایی چون او در حالیکه به مرور مشغول پیریزی تشکیل اسراییل بودند، با چهرهای صلحطلب دیگران را فریب داده و فریاد دوستی و عشق سر میدادند. البته اینرویه پس از اشغال فلسطین هم ادامه پیدا کرد و هنوز هم ادامه دارد. در قسمت چهارم بررسی «زندگی من» سفرهای دیگر گلدا مایر به آمریکا، خدمات مخفیانه او و دوستان صهیونیستش به یهود برای برپایی اسراییل، و نوع قلمش در سرپوشگذاری روی حقایقی چون خودرایبودن و دیکتاتوری سران اسراییل بررسی میشود.
مطالب قسمتهای اول تا سوم پرونده مورد اشاره در پیوندهای زیر قابل دسترسی و مطالعه هستند:
* «اعترافات گلدا مایر بین همه دروغهایش / خدا ما را برنگزید ما او را انتخاب کردیم!»
* «گلدا مایر چطور صهیونیست شد و علت طلاق عاطفیاش چه بود؟ / بحث تاسیس کیبوتسها از سالها پیش مطرح بود»
* «ملکه دروغ از شنیدن روایت غصب فلسطین عصبانی میشود/وقتی گلدا مایر کوزت شد و رخت شست»
در ادامه مشروح چهارمینقسمت از پرونده بررسی کتاب «زندگی من» را میخوانیم؛
* شروع وقاحتهای بیحدوحصر مایر؛ آرزوی زندگی صلحآمیز کنار فلسطینیها
در صفحاتی از کتاب که مایر مشغول روایت اتفاقات سال ۱۹۳۲ است، بهمرور وقاحتهای بیشرمانهاش هم خود را نشان میدهند. سرآغاز اینوقاحتها جایی است که او با تکنیک جریان سیال ذهن، یکسوال مطرح میکند: «باید در برابر شیوع آشوبگری و یورش مستمر عربها چه کنیم؟» او طوری اینسوال را مطرح میکند و بهگونهای برای آن زمینهچینی کرده که گویی صهیونیستها بودهاند که در فلسطین زندگی میکردهاند و فلسطینیها بهعنوان گروه متجاوز زمینهای آنها را غصب کردهاند. مایر در پاسخ به سوالی که به آن اشاره کردیم، میگوید: «تنها در سال ۱۹۳۶ اقدامات آنها منجر به تخریب وحشیانه صدهاهزار اصله درختی شد که یهودیان با عشق و امید و مراقبت بسیار زیاد کاشته بودند، آنها تعداد بیشماری قطار و اتوبوس را نیز از خط خارج کردند و صدها مزرعه متعلق به یهودیان را به آتش کشیدند؛ دردناکتر از همه این بود که در دوهزار حمله مسلحانه به یهودیان، هشتاد یهودی کشته و تعداد زیادی نیز بهشدت زخمی شدند.» (صفحه ۲۱۸) و بهعنوان نتیجهگیری به اینجا میرسد که در آوریل ۱۹۳۶، جادههای فلسطین دیگر [برای صهیونیستها] امن نبودند و وقتی از خانه بیرون میرفتند، ممکن بود دیگر به خانه برنگردند.
توجه داریم که گلدا مایر از سال ۱۹۳۶ میگوید؛ نه ۱۹۴۸ که رژیم اسراییل، بهطور رسمی اعلام موجودیت کرد. و نکته جالب این است که وقتی از آنسالها روایت میکند و میخواهد از جنایتهای بازدارنده سازمان زیرزمینی هاگانا سخن بگوید، لحنی کاملا متفاوت از لحن رونین برگمن در کتاب «تو زودتر بکش» دارد. مایر با لحنی حماسی میگوید هاگانا یا بهتعبیر او سازمان سری دفاع از یهودیان، در آنمقطع بسیار مجهزتر، بزرگتر و قویتر از سال ۱۹۲۹ یعنی سالی که در آن شورشیان عرب دست به یاغیگری و آشوب زدند، شده بود.
یکی از نمونههای بارز اینوقاحت را میتوان در اینفراز دید: «در دهه ۱۹۳۰ همیشه آرزو میکردم که در نهایت، عربهای فلسطین بخواهند کنار ما در سایه صلح، آرامش و عدالت به عنوان شهروند در سرزمین یهودیان زندگی کنند.» مایر میگوید اینراه صلحجویانه و رفتار مصالحهآمیز با فلسطینیها جواب نداد و زمان زیادی طول کشید تا اسراییلیهایی چون او با اینحقیقت کنار بیایند که مصالحهای که انتظارش را داشتند، در مواجهه با اعراب فلسطینی رخ نمیدهدحالا نوبت دروغی جدید و وقاحتی دیگر است؛ اینکه اسراییلیها و سازمان هاگانا، اقدامات تلافیجویانه انجام نمیدادند و مقابل اعراب بدوی، خویشتنداری میکردند. ایندروغها بهطور رسمی برای مظلومنمایی صریح و عریان اسراییلیها مطرح میشوند. با مقدماتی که مایر چیده، مخاطب توقع دارد او از روزی بگوید که اسراییلیها، ملاحظه و مهربانی را کنار گذاشته و با جدیت با عربهای متجاوز برخورد کردند. اما مایر هنوز هم دست از مظلومنمایی برنداشته و با ژستی صلحجویانه میگوید «یکحمله خاص و مشخص باید دفع و سرکوب میشد و شخص جنایتکار باید به شدت مجازات میگردید. اینکار بسیار خوب و عالی بود اما ما از کشتن عربها فقط بهخاطر اینکه عرب هستند، به هیچوجه استقبال نمیکردیم و وارد اینگونه خشونتهای کورکورانه و شیوهای که عربها در مبارزه با ما انتخاب کرده بودند، نمیشدیم.» (صفحه ۲۱۹) مایر در اینفراز از کتابش وقیحانه دروغ میگوید و هیچچیزی از نظرات واقعی صهیونیستها و یهودیان درباره نظرشان درباره خون یهودی و غیریهودی نمیگوید. بدیهی است که چنینکاری نمیکند. چون در غیر اینصورت مخاطب غربی و سادهلوحی که مشغول مطالعه کتابش است، دیگر اسراییل را مظلوم و مقاوم نخواهد دانست.
بههرحال مایر در ادامه رشتهدروغهایش، آدمکشی اسراییل را اتهام مضحکی میخواند و میگوید اسراییلیها، عربهای فلسطین را نادیده گرفته و نسبت به آنها بیاعتنا بودهاند. او همچنین در دروغی دیگر، به ظرفیت بسیار بالای جذب مهاجران عرب در فلسطین توسط یهودیها اشاره میکند. اما همانطور که اشاره کردیم و در فرازهایی، گلدا مایر با مظلومنمایی، شورش را در میآورد و مخاطب را بمباران میکند، اینجا هم در مقطعی که هنوز جنگ جهانی شروع نشده، مخاطب کتابش را با دروغهای وقیحانه بمباران میکند. یکی از نمونههای بارز اینوقاحت را میتوان در اینفراز دید: «در دهه ۱۹۳۰ همیشه آرزو میکردم که در نهایت، عربهای فلسطین بخواهند کنار ما در سایه صلح، آرامش و عدالت به عنوان شهروند در سرزمین یهودیان زندگی کنند.» مایر میگوید اینراه صلحجویانه و رفتار مصالحهآمیز با فلسطینیها جواب نداد و زمان زیادی طول کشید تا اسراییلیهایی چون او با اینحقیقت کنار بیایند که مصالحهای که انتظارش را داشتند، در مواجهه با اعراب فلسطینی رخ نمیدهد. او در حالی که قصد دارد با رندی توپ را به زمین فلسطینیها بیاندازد، میگوید مفتی الحسینی (مفتی اعظم مسجد الاقصی) دستور داده بود تا زمانی که مهاجرت یهودیان به طور کامل پایان نپذیرد و خرید و فروش زمین توسط یهودیان به طور کامل متوقف نشود، هیچ عربی در فلسطین حق ندارد سر کار برود. خب ظاهرا داریم روایت یک حکم و دستور غیرانسانی را میخوانیم اما این، مبارزه منفی حاج امین الحسینی با اشغالگرانی بوده که بهمرور فلسطین را اشغال میکردند. حالا نوبت آن است که مایر دوباره از سختیها امت یهود و آوارگان اسراییل بگوید. اینکه با حکم مفتی الحسینی، نیروی کار عرب دیگر کاری انجام نمیداد و سنگینی بار کار در فلسطین روی دوش اسراییلیها افتاده بود. اما همانطور که میدانیم و واقعیت ماجرا رخ داده، اعتصاب فلسطینیها با میانجیگری (بخوانیم خیانت) پادشاهان عرب، پس از گذشت ۶ ماه به پایان رسید.
سمت پیکان مظلومنمایی گلدا مایر در اینبحث، فقط منحصر به اعراب فلسطینی نیست. بلکه پای انگلستان را هم که بزرگترین خدمت را به اسراییل کرده و در واقع جادهصافکن اینرژیم جعلی بوده، درگیر میکند. او در طول کتاب زندگینامهاش، چندین و چندبار (در حدی که مخاطب را کلافه کند) به اینمساله اشاره میکند که هرگاه ما اسراییلیها برای دفاع از خود اقدام کردیم، در دولت بریتانیا گرایش محدودکردن مهاجرت یهودیان به فلسطین را دیدیم.
داوید بنگوریون و گلدا مایر
* سرپوشگذاشتن روی دیکتاتوریهای بنگوریون و اسراییل
وقتی دروغگو دهان باز میکند، مخاطب متوجه میشود فرد دروغگو قصد رفع و رجوع چهمساله و سرپوش گذاشتن روی چهافتضاحی را دارد. گلدا مایر هم در فرازهایی از کتابش، اینکار را درباره اخلاق و رفتار داوید بنگوریون انجام داده و هرچه بیشتر تلاش کرده او را تبرعه کند، بیشتر از اخلاق بد و ناشایست اولین نخستوزیر اسراییل پردهبرداری کرده است. مایر میگوید «بنگوریون بههیچوجه سنگدل و بیعاطفه نبود، اما میدانست که گاهی ضروری است تصمیماتی گرفته شود که ممکن است به قیمت جان انسانها تمام شود.» (صفحه ۲۲۶)
مایر در فراز دیگری از «زندگی من» در حالی که سعی دارد ماجرای دیکتاتوری و خودرای بودن بنگوریون را مخفی و بهقول معروف ماستمالی کند، میگوید «بنگوریون دیکتاتور نبود. عوامانه است که بگوییم مردم از او میترسیدند، اما از کسانی بود که نمیشد بهراحتی با نظر او مخالفت کرد.» (صفحه ۲۲۷) او در اینمسیر، دوباره شورش را در میآورد و میگوید کابینه اسراییل، خیلی بیشتر از کابینه کشورهایی چون آلمان، اتریش، بریتانیا و کشورهای اسکاندیناوی دموکراتتر بوده و روش گفتگو و سنجش نظر دیگران توسط بنگوریون در اینکشورهای دیگر، اصلا مرسوم نبوده است. مایر میگوید در گفتگو با یکی از وزرای کابینه انگلستان، وزیر انگلیسی از دموکراسی موجود در اسراییل تعجب کرده و گفته در بریتانیا، هر وزیری که در جلسه با نخستوزیر مخالفت کند، باید خودش کابینه را ترک کند. اما اعضای کابینه اسراییل، این بوده که اگر در همه موضوعات، سوالات و تشکیکهای خود را مطرح نکنند، به وظیفه خود عمل نکردهاند.
* دو سفر دیگر به آمریکا پیش از شروع جنگ جهانی دوم
گلدا مایر در سال ۱۹۳۷ یعنی ۲ سال پیش از شروع جنگ جهانی دوم، برای جمعآوری کمکهای مال یهودیان برای اجرای پروژه هیستادروت، دوباره به آمریکا مامور شد. او در فرازهای مربوط به روایت خاطرات اینسفر، اینبار وارد فاز تاریخ شده و دروغهایش را در اینبستر هدایت میکند. اتفاقات جالبی را هم به یکدیگر ربط میدهد که موجب تحیر و احتمالا خنده تاریخشناسان میشود. او میگوید ببین چهطور ربط میده به هم// یهودیان باستان در فلسطین، مردمانی دریانورد بودند اما اینهنر را دوهزار سال پیش از زمان تبعید به سرزمینهای محصور در خشکی کنار گذاشته و در آنمقطع (دهه ۱۹۳۰) فقط آن را دوباره زنده کردند. طبق روایتهای بسیار صادقانه مایر، اعتصاب کارگران بندر یافا در سال ۱۹۳۶ بهعنوان نقطه آغازین فعالیت گسترده بخشی از ساکنان یهودی سرزمین فلسطین برای تمرین دوباره دریانوردی بود.
حضور در فرانسه و بیان خاطرات آنسفر هم فرصت مغتنمی برای مظلومنماییهای هالیوودی گلدا مایر است که بگوید برای اولینبار در فرانسه متوجه شده برای مردم ضعیف، تنها اظهار و اثبات حقانیت مطالباتشان کافی نیست! البته او بارها و بارها ایندرس را در طول زندگیاش گرفته اما ظاهرا هربار برایش تازگی داشته استتابستان ۱۹۳۸ کنفرانس بینالمللی پناهندگان به دعوت فرانکلین دلانو روزولت رییسجمهور یهودی آمریکا در شهر اویان له بن فرانسه برگزار شد که گلدا مایر از طرف صهیونیستها به آن مامور شد. او یکسال پیشتر (۱۹۳۷) هم در کنفرانس بینالمللی سوسیالیستها شرکت کرده بود. حضور در فرانسه و بیان خاطرات آنسفر هم فرصت مغتنمی برای مظلومنماییهای هالیوودی گلدا مایر است که بگوید برای اولینبار در فرانسه متوجه شده برای مردم ضعیف، تنها اظهار و اثبات حقانیت مطالباتشان کافی نیست! البته او بارها و بارها ایندرس را در طول زندگیاش گرفته اما ظاهرا هربار برایش تازگی داشته است!
راوی صهیونیست «زندگی من» پیش از شروع جنگ جهانی دوم، یکسفر دیگر هم برای جمعآوری یهودیان آمریکا به اینکشور داشت و درباره آنروزها میگوید با رسیدن سال ۱۹۳۹ در حالیکه جنگ جهانی در شرف آغاز بود، دیگر کاملا مشخص شد که دفتر مستعمراتی انگلستان بهطور کامل تسلیم فشار عربها شده و قصد دارد مهاجرت یهودیان به فلسطین را متوقف کند. حالا وقت آن است که مایر تیری دیگر به سمت اعراب فلسطین انداخته و همراه با مظلومنمایی صهیونیستی خود، با دروغهایش آنها را بنوازد: «تصمیمات عربها بر این پایه که چه چیزی برایشان خوب است، شکل نمیگیرد بلکه اساس تصمیاتشان بر اینپایه است که چهچیزی برای ما یهودیان بد است.»
* جنگ زرگری با انگلستان
همانطور که میدانیم دولت انگلستان که خود اجتماعی بزرگ از یهودیان صهیونیست بود، در ابتدا فلسطین را زیر چتر استعمار گرفته و سپس آن را بهمرور به اسراییل تقدیم کرد. اما گروههای تندروی صهیونیست که گویا برای تحویل فلسطین عجله داشتند، ظاهرا روند آهسته و معقول تحویل فلسطین به یهودیها را خوش نداشته و با انگلستان و برخی دولتمردانش جنگی را آغاز کردند که توسط گروهها و سازمانهای زیرزمینی کشتار آندوران یعنی هاگانا و اشترن و … اجرا میشد. مایر در فرازهای مربوط به خاطرات ۱۹۳۸ و ۱۹۳۹ در واقع مشغول روایت جنگی است که صهیونیستهای افراطیتر با دولت انگلستان آغاز کردند اما طوری آن را تعریف میکند که خط و خشی به چهره منزه اسراییل نیافتد. به همیندلیل روایتش را دوباره با مقدمهچینی تزیین میکند و میگوید: «برای پاسخ به سوال «بودن یا نبودن»، هر ملتی باید پاسخ مخصوص به خود را به شیوه مخصوص خود بدهد. ملت یهود نیز نه میتواند و نه شایسته است که برای زندهماندن و ادامه حیات از کس دیگری اجازه بگیرد.» (صفحه ۲۳۷)
مایر به کتاب سفیدی اشاره میکند که انگلستان برای قوانین انتقال یهودیان به فلسطین تدوین کرد و میگوید آنکتاب مورد قبول همه یهودیان نبود. او اعمال و راه باز کردنهای انگلستان آخر برای اشغال فلسطین را خیانت میخواند و میگوید «ما نباید فقط بر خیانت حکومت بریتانیا آه میکشیدیم. باید برای مبارزه با بریتانیا آماده میشدیم.» سهم گلدا مایر هم در اینمبارزه، این بوده که دوباره از فلسطین خارج شده و به کنگره صهیونیسم در شهر ژنو سوییس برود. پس از شاخوشانهکشیدنهای ملایم برای بریتانیا، چندصفحه بعدتر دوباره نوبت استخدام لحن مظلوم و مظلومنمایی میشود و مایر میگوید: «مگر ما از دولت بریتانیا چه میخواستیم که اینچنین مستبدانه آن را از ما دریغ میکرد؟» (صفحه ۲۴۴) او میگوید ما اسراییلیها، چیز دیگری از انگلستان نمیخواستیم، هیچامتیاز و حق ویژهای نمیخواستیم، قدرت و حکومت نمیخواستیم و نمیخواستیم به ما وعده آینده داده شود. فقط عاجزانه التماس میکردیم بتوانیم تا جایی که امکان دارد، تعداد بیشتری از آنان را قبل از آنکه کشته شوند، نجات دهیم و به سرزمینی بیاوریم که میخواستند.
با وجود همه خدماتی انگلستان برای تشکیل کشور یهودی در فلسطین کشیده، باید کمی هم روسیاه باشد تا قواعد بازی مافیایی صهیونیستها درست رعایت شود. برهمین اساس، مایر در همانمسیر مظلومنمایی که دیگر برای مخاطب کتاب آشناست، میگوید چه میشد اگر بریتانیا بیانهای در طرفداری ما صادر میکرد؟ میشد بیش از چندهزار نفر از ۶ میلیون نفر یهودی را نجات داد. اگر بریتانیا کمک میکرد جهان متمدن نیز از ننگ این تهمت وحشتناک رهایی پیدا کند که هیچکس دستش را برای کمک به یهود بالا نبرداما همانطور که تجربههای تاریخی به ما نشان دادهاند، وقاحت صهیونیستها را حد و مرزی نیست و با وجود همه خدماتی انگلستان برای تشکیل کشور یهودی در فلسطین کشیده، باید کمی هم روسیاه باشد تا قواعد بازی مافیایی صهیونیستها درست رعایت شود. برهمین اساس، مایر در همانمسیر مظلومنمایی که دیگر برای مخاطب کتاب آشناست، میگوید چه میشد اگر بریتانیا بیانهای در طرفداری ما صادر میکرد؟ میشد بیش از چندهزار نفر از ۶ میلیون نفر یهودی را نجات داد. اگر بریتانیا کمک میکرد جهان متمدن نیز از ننگ این تهمت وحشتناک رهایی پیدا کند که هیچکس دستش را برای کمک به یهود بالا نبرد. توجه داریم که مایر در اینفرازها که بحث دروغین اتاقهای گاز، سوزاندن یهودیان در کوره و تهیه صابون و روغن از چربی آنها را پیش کشیده، تکنیکهای دروغ و تحریک احساسات را در هم ترکیب و مخاطب را مشغول میکند.
یکی از حقایق جالب توجهی که مایر در میان همه دروغهایش درباره مقطع آغازین جنگ جهانی دوم میگوید، شعلههای جنگ در خاورمیانه است. او میگوید وقتی جنگ جهانی دوم به خاورمیانه رسید، نیروهای متفقین دههاهزار جوان یهودی را بهعنوان راننده ارتش در سرویس پشتیبانی مهمات یا در هیئتهای پزشکی و درمانی به خدمت گرفتند. نکته مهم این است که اینیهودیان بهعنوان نیروهای فلسطینی معروف بودند و بهقول گلدا مایر، ضرورتی هم نداشت به نام یهود فعالیت کنند. چون همانطور که ما میدانیم هنوز وقت برملایی راز تشکیل کشور یهود و بیرون افتادنش از پس پرده نشده بود.
ازجمله عبارتهای جالب مایر درباره انگلستانِ سالهای ۱۹۴۷ و ۴۸، «خشم کور» است. او میگوید علت رویارویی صهیونیستهای حاضر در فلسطین با ارتش انگلستان، خشم کور بریتانیا بود و اسراییلیها بهسختی توانستند محاصره شدید و وحشیانه حکومت کارگری بریتانیا علیه خود را بشکنند. طبق روایت مایر، مبارزه واقعی صهیونیستها با انگلستان، سال ۱۹۴۵ شروع شد و سال ۱۹۴۶ هم، سال تصمیمگیری و تعیین تکلیف بود. چون حکومت بریتانیا دیگر مجوز مهاجرت یهودیها به فلسطین را صادر نمیکرد. به همین دلیل کشتیهای هاگانا یکی پس از دیگری آوارگانِ (لفظی که مایر به کار میبرد آوارگان است) یهودی را بهطور غیرقانونی در سواحل فلسطین پیاده میکردند. مایر میگوید روز شنبه ۲۹ ژوئن ۱۹۴۶ حکومت بریتانیا عملا بر ضد جامعه یهودی سرزمین فلسطین اعلان جنگ کرد. جالب است که با وجود همه دروغها، مایر هنوز عنوان واقعی سرزمین فلسطین را صحیح به کار برده و از لفظ «سرزمین فلسطین» استفاده میکند.
در روایت مایر از اینجنگ، یهودیها مورد هجوم واقع شدند و در تمام شهرهای یهودینشین فلسطین حکومت نظامی اعلام شد. آنروز شنبه هم لقب شنبه سیاه را از صهیونیستها گرفت. مایر میگوید پیش از شروع جنگ، دهها تن از فرماندهان هاگانا مخفی شدند. آنروزها بنگوریون خارج از فلسطین به سر میبرد اما ریمز، شاریت و همه اعضای آژانس و شورای ملی یهود، دستگیر و به بازداشتگاه لطرون منتقل شدند. مایر میگوید وقتی شاریت در بازداشت بود، او به عنوان سرپرست دایره سیاسی آژانس یهود فعالیت میکرده است.
گلدا مایر در ساختن روایت جنگ زرگری با انگلستان، جانب هاگانا را رعایت کرده اما پنبه دو سازمان زیرزمینی و جنایتکار دیگر یعنی اِرگون و اشترن (لهی) را زده و میگوید تاسیس و وجودشان از ابتدا تا انتها اشتباه بود. به همیندلیل آنها را برای جامعه یهودی فلسطین خطرناک میدانسته است. چون اِرگون و اشترن احساس میکردند تکلیف دارند عملیاتهای ترور و خرابکاری خود را متوجه بریتانیا کنند. حکومت انگلستان هم تلافی کرده و از آنها انتقام میگرفت. توجه داریم که مایر بهطور نامحسوس به خشم کور و جهالت گروههای زیرزمینی و اولینجوخههای ترور اسراییل اشاره دارد که بهجای کشتن فلسطینیها، انگلیسیها را هدف قرار میدادند. بنابراین مایر برای آنکه نقش پلیس خوب را برای ما بازی کند، ضمن محکومکردن اقدامات وحشیانه ارگون و اشترن، با افتخار اعلام میکند هر دو فرزندش در فعالیتهای سازمان هاگانا نقش داشتهاند. پس نتیجهگیری مای مخاطب این است که هاگانا با توجه به رفتار و منش مهربان و صلحجویانهای که مایر از ابتدا تا اینجای کتاب، از خودش برای ما ساخته، نباید سازمان خونریز و سفاکی بوده باشد! چون یکخانواده خوب و مهربان مانند خانواده مایر عضوش بودهاند.
نمونه جالب دیگر وقاحت گلدا مایر در کتاب «زندگی من» که البته اعتراف احمقانه او را درباره استعمار وطنگزین اسراییل در بر دارد، مربوط به فرازی است که درباره استعمار سخن میگوید و وقیحانه مینویسد: «تمام نیروهای استعمارگر که خودشان را به ساکنان بومی و متمرد سرزمینی تحمیل کردهاند احتمالا رفتاری سختتر و خشنتر داشتهاند، البته رفتار بریتانیا با ما به اندازه کافی خشن و سنگدلانه بود.» (صفحه ۳۱۰) اما همانطور که پیشتر اشاره کردیم، بین سطور کتاب «زندگی من»، چیزهایی هم هستند که گلدا مایر آنها را نمیگوید؛ مثل اینجمله که ارنست بوین یکی از سیاستمداران انگلیسی گفت: «انصاف نیست عرب صاحب خانه را با یهودیان بیگانه یکسان حساب کنیم.»
بههرحال طبق نوشتههای گلدا مایر، سال ۱۹۴۷ زمام امور فلسطین بهطور کلی از دست بریتانیا خارج شد.
پوستر تبلیغاتی سازمان تروریستی هاگانا (لباس انگلیسی سرباز درون عکس قابل توجه است)
* خدمات مایر و رفقا در طول جنگ جهانی دوم
با شروع جنگ، شورای مشورتی اقتصاد جنگ توسط دولت قیم فلسطین (انگلستان) تشکیل شد و مایر تا پایان جنگ جهانی دوم بهعنوان عضو اینشورا مشغول بود. او ضمن مرور اینخاطره در کتاب «زندگی من» از شائول آویگور بهعنوان بنیانگذار سرویس اطلاعات سازمان هاگانا نام میبرد که پس از پایان جنگ بهعنوان رئیس سازمان موساد معرفی شد. آویگور کسی است که مهاجرت غیرقانونی و مخفی باقیمانده یهودیان اروپا به فلسطین را سازماندهی و هدایت میکرد. خرید مخفیانه اسلحه از اروپا هم در سال ۱۹۴۷ با مدیریت او انجام شد.
اما میل به وقیحبودن، دوباره گلدا مایر را آسوده نمیگذارد و ضمن نام بردن از اسلاف صهیونیست خود برای اشغال فلسطین، میگوید «در جهانی که تصمیم گرفته است مسحور تروریسم عربی باشد، سخن گفتن از شخصی چون الیاهو گولومب بسیار سخت است. سخت از او بنویسی، در حالی که فردی همانند یاسر عرفات را به اصطلاح سازمان ملل به رسمیت شناخته و به او تریبون داده او قاتلی سریالی و بدون حتی یک رفتار یا فکر سازنده است و جنبشی را رهبری میکند که منحصرا به دنبال نابودی دولت اسراییل است.»طبق مطالبی که گلدا مایر در کتاب زندگی خود میگوید، جریان انتقال مهاجرانِ (مایر به آنها میگوید پناهندگان) یهودی ساکن کشورهای عربی هم در اوج جنگ جهانی دوم توسط شائول آویگور به فلسطین انجام شد. ظاهرا اینفرد بهواسطه خدماتی که مایر برمیشمارد، یکمهره مهم در تشکیل دولت جعلی اسراییل بوده است. چون یکی دیگر از خدماتش، گردآوری مجموعهای از اسناد ضروری در خصوص دایره جنایی پلیس بریتاینا بوده و خلاصه کلام آنکه بهقول مایر، خود را برای سالیان متمادی وقف مهاجرت یهودیان از روسیه به فلسطین کرد.
مایر ضمن نامبردن از بن گوریون، شاریت، داو هوز و تعدادی دیگر از همقطارانش که از سیاستگذاران اصلی و مذاکرهکنندگان و سخنگویان اسراییل در خارج از فلسطین بودند، از یکمهره کلیدی دیگر نیز نام میبرد؛ الیاهو گولومب که فرمانده کل همه اینجنایتکاران صهیونیست و بهقول مایر، رهبری کارا و موثر برای هاگانا از سال ۱۹۳۱ تا زمان مرگش در سال ۱۹۴۵ بود. گلدا مایر میگوید گولومب یکی از بنیانگذاران واقعی دولت اسراییل بود. جالب که مخاطبان تاریخ فلسطین و اشغالگری اسراییل بدانند اینچهره صهیونیست، سال ۱۹۰۹ از روسیه به فلسطین آمده است.
اما میل به وقیحبودن، دوباره گلدا مایر را آسوده نمیگذارد و ضمن نام بردن از اسلاف صهیونیست خود برای اشغال فلسطین، میگوید «در جهانی که تصمیم گرفته است مسحور تروریسم عربی باشد، سخن گفتن از شخصی چون الیاهو گولومب بسیار سخت است. سخت از او بنویسی، در حالی که فردی همانند یاسر عرفات را به اصطلاح سازمان ملل به رسمیت شناخته و به او تریبون داده او قاتلی سریالی و بدون حتی یک رفتار یا فکر سازنده است و جنبشی را رهبری میکند که منحصرا به دنبال نابودی دولت اسراییل است.» (صفحه ۲۶۲)
یکی دیگر از صهیونیستهای پیشگامی که گلدا مایر از آنها نام میبرد، انزو سِرنی است که سال ۱۹۴۱ جوانان یهودی را از سکونتگاههایشان در عراق خارج و از طریق بیابان به فلسطین منتقل کرد. اینفرد در خاطرات گلدا مایر از جنگ جهانی دوم، با اعضای داوطلب هاگانا که قرار بود با چتر در اروپا فرود بیایند و برای خداحافظی به هیستادروت آمده بودند، ملاقات کرده است.
* پس از جنگ جهانی دوم؛ شرایط مهیاتر میشود
یکنکته بسیار مهم و قابل توجه درباره جنگ جهانی دوم و تصاویر جعلی و دروغینی که از آن به خورد مردم دنیا داده شده، این است که اردوگاههای مرگ یا کار اجباری که در فیلمها یا رمانهای خط تولید بزرگ یهود دیدهایم، در واقع اماکنی برای گردهمایی یهودیان برای انتقال متمرکز به فلسطین بودهاند. پس از پایان جنگ جهانی دوم، تعداد زیادی از ایناردوگاهها نه فقط در آلمان که در نقاط مختلف دنیا وجود داشته که محل تجمع یهودیان علاقهمند به اقامت به فلسطین بوده است. خاطرات گلدا مایر به ایناردوگاهها در سفری که به قبرس داشته، خود را نشان میدهد که در روایت مربوط به آن میگوید نزدیک به ۴۰ هزار یهودی در اردوگاه قبرس زندگی میکردند.
جنگ جهانی دوم سال ۱۹۴۵ به پایان رسید و سال ۱۹۴۶، در کنگره صهیونیسم در شهر بازل سوییس مقرر شد موشه شاریت بهعنوان رئیس دپارتمان سیاسی آژانس یهود در واشینگتن، و گلدا مایر بهعنوان رئیس آن اداره، در اورشلیم فعالیت کنم. گلدا مایر در خاطرات مربوط به مهاجرتهای یهودیان به فلسطین، چندین بار از اصطلاح کشتیهای غیرقانونی استفاده کرده و اینلفظ را تکرار میکند. استفاده از اینواژه هم دوباره و صدباره بیانگر اشغالگر بودن اسراییل است که بهطور غیرقانونی وطن فلسطینیها را اشغال کرده است. یکی از اینکشتیهای غیرقانونی، کشتی «اکسودوس» (خروج؛ با اشاره به داستان خروج قوم بنیاسراییل از مصر) بود که اسراییلیها در قدم اول موفق نشدند مسافرانش را در فلسطین تخلیه کنند و به مبداءش آلمان بازگشت.
* آغاز مظلومنماییها در سازمان ملل
مظلومنمایی کاری نبوده که گلدا مایر در طول زندگیاش فقط در کار زندگینامهنویسی از آن بهره برده باشد. او در سخنرانی ژوئن ۱۹۴۷ خود در کمیته ویژه سازمان ملل درباره فلسطین هم از اینحربه استفاده کرد و گفت: «از آنجایی که ما ناتوان و ناامید هستیم، میخواهیم بار دیگر در اینلحظات و از اینجا دنیا را مخاطب قرار دهیم.»
۲۹ نوامبر ۱۹۴۷ سیوسه کشور ازجمله آمریکا و شوروی به طرح تقسیم فلسطین رای مثبت، و ۱۳ کشور از جمله تمام کشورهای عربی به آن رای منفی دادند و ۱۰ کشور ازجمله بریتانیا نیز رای ممتنع دادند. هنگامیکه طرح تقسیم برای رای گیری به سازمان ملل تسلیم شد، در فلسطین در برابر یک میلیون ۳۰۰ هزار عرب فلسطینی، تنها ۶۵۰ هزار یهودی زندگی میکردند. طرح تقسیم، ۵۶ درصد از سرزمین فلسطین را به ایجاد دولت صهیونیسم اختصاص داد که دربردارنده جمعیتی بود که تنها ۳۳ درصد ساکنان را شامل میشد. گلدا مایر بعد از تصویب طرح تقسیم و گرفتن امتیاز از حریف، در سخنرانی دیگر خود که در حضور صهیونیستها ایراد شد، خطاب به اعراب گفت: «اجازه دهید با صلح و راستی و آرامش در کنار هم زندگی کنیم.»
گلدا مایر در شیکاگو در مجمع عمومی انجمن فدراسیونهای یهودی و صندوق رفاه یهودیان به سخنرانی پرداخت و گفت «اگر تسلیحات نداشته باشیم با سنگهایی که در دست داریم خواهیم جنگید.»گلدا مایر میگوید او و اسراییلیهای دیگر در آندوران دنبال کسی بودند که به آنها سلاح بفروشد و در تمام دنیا، تنها یکگروه بود که میتوانست میلیونها دلار برای اینکار به آنها اهدا کند و آنگروه هم یهودیان آمریکا بودند. به همیندلیل او در سال ۱۹۴۸ برای بار دیگر به آمریکا مامور شد و ۲۱ ژانویه در شیکاگو در مجمع عمومی انجمن فدراسیونهای یهودی و صندوق رفاه یهودیان به سخنرانی پرداخت و گفت «اگر تسلیحات نداشته باشیم با سنگهایی که در دست داریم خواهیم جنگید.» مایر میگوید در آنسخنرانی گفته است: «آمدهام تا به یهودیان آمریکا بگویم اگر نزدیک به دو هفته بین ۲۵ تا ۳۰ میلیون دلار به صورت نقد جمع کنیم میتوانیم توانایی خود را اثبات کنیم.»
اینسفر گلدا مایر به آمریکا ۶ هفته طول کشید و موفق شد ظرف مدت حضورش در بهشت یهودیان، ۵۰ میلیون دلار جمع کند که بلافاصله برای خرید سری اسلحه و مهمات هاگانا در اروپا صرف شد. او همچنین میگوید اگر اسلحه و مهماتی که در روزهای سخت شروع جنگ از چکسلواکی خریداری و از طریق و دیگر کشورهای بالکان وارد اسراییل کردهاند نبود، نمیداند صهیونیستها تا ژوئن ۱۹۴۸ که ورق برگشت، میتوانستند دوام بیاورند یا نه؟
* دیدارهای مایر با پادشاه اردن
۶ ماه پیش از اعلام استقلال دولت یهودی در فلسطین، گلدا مایر دوبار با ملک عبدالله پادشاه اردن دیدار کرد. اما خبر این دو دیدار برای سالهای طولانی محرمانه ماند. یکی دیگر از فرازهای وقیحانه کتاب «زندگی من» جایی است که مایر از ترور ملک عبدالله (پادشاه اردن) روایت میکند. او میگوید «ترور یک بیماری فراگیر بومی در جهان عرب است و یکی از اولیندرسهایی که اغلب سران کشورهای عرب آن را فرا میگیرند، ارتباط بین پنهانکاری و طول عمر است.» (صفحه ۳۲۵)
گلدا مایر میگوید ملک عبدالله در اولیندیدارشان که نوامبر ۱۹۴۷ انجام شد، به او گفته «مفتی امین الحاج حسینی دشمن مشترک ماست.» مایر در آنبرهه از طریق یکواسطه پیامهای خود را بهطور مستقیم به دست پادشاه اردن میرساند. او در کتاب خود گفته ملک عبدالله در ابتدا با اسراییل همآوا بود اما در نهایت به اسراییل پشت کرده و طرف فلسطین را گرفت. هدف مایر این است که دوباره از تنهایی و استقامت اسراییل بگوید اما تاریخنگاران جدید اسراییلی که جانب انصاف را رعایت میکنند، اینگونه روایت کردهاند که ادعای صهیونیستها درباره یکپارچگی اعراب و معجزهگونبودن پیروزیشان بر آنها دروغ است. چون ملکعبدالله هم دنبال آزادی فلسطین و عدالت نبود و بیشتر در پی حکمرانی بر بخش عربی فلسطین بود که تقسیم شده و هنوز به اشغال اسراییل در نیامده بود.
ادامه دارد…