روزهای همهگیری ویروس کرونا شرایطی غریب رقم زده بود؛ ترس از مرگ و اضطراب، خانهها را فرا گرفته بود و فعالیتهای فردی و اجتماعی به کابوسی بیپایان بدل شده بودند. آمار روزانه مبتلایان و درگذشتگان، از ابتذال مرگ در روزگاری عجیب پرده برمیداشت. زمانه، غبار از روی برخی واژهها زدوده بود و تلخی آنها به […]
روزهای همهگیری ویروس کرونا شرایطی غریب رقم زده بود؛ ترس از مرگ و اضطراب، خانهها را فرا گرفته بود و فعالیتهای فردی و اجتماعی به کابوسی بیپایان بدل شده بودند. آمار روزانه مبتلایان و درگذشتگان، از ابتذال مرگ در روزگاری عجیب پرده برمیداشت. زمانه، غبار از روی برخی واژهها زدوده بود و تلخی آنها به جان نفوذ میکرد.
به گزارش پیام خبر، روزهای همهگیری ویروس کرونا شرایطی غریب رقم زده بود؛ ترس از مرگ و اضطراب، خانهها را فرا گرفته بود و فعالیتهای فردی و اجتماعی به کابوسی بیپایان بدل شده بودند. آمار روزانه مبتلایان و درگذشتگان، از ابتذال مرگ در روزگاری عجیب پرده برمیداشت. زمانه، غبار از روی برخی واژهها زدوده بود و تلخی آنها به جان نفوذ میکرد.
در آن روزها، پناه آورده بودم به محلات قدیمی شیراز؛ کوچهها و خانههای کهن، گره خورده با مفهوم یادها. در پس ذهنم نشانهای میجستم از کسانی که دیگر نیستند اما رد حضورشان در جانمان جاری است. گاهی تمام وجود ما برای یافتن یک نشانه سر تا پا طلب میشود و در حرف به حرف واژهی «کجایی!» تبلور مییابد.
دیوارهای قدیمی، آرام و سر بر شانه هم گذاشته، سکوت کرده بودند و درهای چوبی کُلوندار، به حریم زندگی جاری پشت دیوارها دعوتم میکردند. نگاه من به پلاک خانهها افتاد؛ عددهایی که هر یک نشان یک خانه بود و در دل هر چهار دیواری، صدها قصه جریان داشت. این اعداد، در رقابت ذهنی با شمار درگذشتگان هر روز، پلی شدند میان التهاب آن روزها و تصویر محو اما شیرین روزگار گذشته.
چه غریب است که در سرزمین ما گذشته و درگذشتگان، گویی از آتش رنج و قضاوتهای زمان عبور میکنند و به نقطهای روشن، امن و الهامبخش بدل میشوند. پلاکهای میخ شده بر دیوار هر کاشانه، نشانی از ادامه زندگی با تمام کشمکشها بودند و زمان، همچون کارگزار کاردان، بازی جابجایی ما با آیندگان را پیش میبرد.
ذهن پر از فرافکنیها، وعده میداد که هزار قصه پشت هر پلاک منتظر کشف توست. ساختار پیچیده ذهن، با منطق پشت منطق قرار دادن و پررنگ کردن سایه واقعیت، تو را به اوج ناامیدی میرساند و سپس، در قامت ناجی، از بیمایهترین نشانهها، تو را به سمت زندگی و استقامت هدایت میکند.
دوربین عکاسی را روی دوش انداختم و پرسهام را برای ثبت پلاکهای قدیمی آغاز کردم. پیش از هر عکس، از چشمی دوربین به پلاکها خیره میشدم و به صدای پشت دیوارها گوش میدادم. جستجوی وسواسگونه برای یافتن پلاکهای یک تا هفتاد، جای خود را به کشف آدمها در پیچوخم کوچههای شیراز، تهران، مشهد، قشم و عراق داد. شیرینی پرسه در کوچههای قدیمی، عیشی کامل بود و چه عیشی…
در کمتر از دو دهه آینده، تیرآهنهای فراوانی در زمینهای پرخاطره محلات فرو خواهد رفت و تنها تداعی ما از این کوچههای شگفتانگیز، حاصل مشاهده عکسها، شنیدهها و خواندهها خواهد بود و با جملهای نخنما در فرهنگ عامه، به پستوهای ذهن تبعید میشود.
کجایی؟ که یادت بخیر.
کتاب کجایی به نویسنده و عکاسی محمدرضا حقنگهدار، با عنوانی که تصاویر پلاکهای قدیمی را به همراه قطعات ادبی ارائه میکند، توسط نشر گرته در تهران منتشر شد. این اثر ۱۵۰ صفحه مصور دارد و در ۱۰۰۰ نسخه منتشر شده است.
رضا عابدی به عنوان مدیر هنری و طراح گرافیک و بهنام نثاری به عنوان مجری طرح در تولید این کتاب همکاری داشتهاند. توزیع این اثر نیز توسط نشر آبان تهران انجام میشود.
این کتاب تجربهای منحصربهفرد از ترکیب تصویر و ادبیات ارائه میدهد و مخاطبان را با خاطره و تاریخ شهری از طریق تصاویر پلاکهای قدیمی آشنا میکند.